#کسی_پشت_سرم_آب_نریخت_پارت_28

مادر آمد . بسيار آشفته بوذ.

"خانم مدير چه بلايي سر دختر من آمده ؟"

سپس شانه هايم را مالش داد .

"ماني دخترم! بگو چت شده! پاشو.. پاشو ببرمت دكتر... واي انگار هوش و حواسش سر جاش نيست ؟!"
دكتر خوب معاينه ام كرد . حالم داشت به هم مي خرد . سرم به شدت درد ميكرد .



"آقاي دكتر دخترم حالش چه طور است؟مدير مدرسه اش گفت يك دفعه توي حياط غش كرد..."

دكتر براي بار دوم فشارم را گرقت ."بله! خيلي پايين است بايد بستري بشه."

"اي واي يعني حالش اين قدر بد است؟"

"آره خانم مگر نميبينيد چطور ناله ميكند."



مادر دستي روي سرم كشيد . سرم گيج مي رفت.

"مادر ... من حالم خوب نيست...اين جا چه قدر سرد است ..."

مادر به گريه افتادو با مهرباني گفت "عزيزم خوب مي شوي ... الان مي گويم برايت يك يك پتوي ديگر بياورند."


romangram.com | @romangram_com