#کسی_پشت_سرم_آب_نریخت_پارت_19
"پول قابل ملاحظه ايست , مدتي بود سينه ريز برلياني كه در مغازه آشناي خاله رويا ديدم بد جوري چشمم را گرفته مي خواهم آن را بخرم."
نميدانم چرا دلم از فروش پيانو گرفت . با وجودي كه هيچ گاه نواي ماهرانه اي از آن به گوشم نرسيده بود,اما نميدانم چرا دلم سوخت.
"ماني براي فردا شب برايت يك سرويس بدل خريدم كه با اصل مو نمي زنه."
"مادر باز مي خواهي آبروريزي شود ؟"
"آبروريزي چيه دختر؟وقتي ديديش خودت هم باورت نميشه كه اصل نيست در ضمن يك شب است و هيچ كس نمي فهمد."
* * *
"ماني نگاه كن مثل شاهزاده خانم هاي باوقار شدي...ببين اين سرويس چقدر به لباست مي آيد ...راستي كه سليقه ي مادر حرف ندارد."
مادر لبخند از لبش محو نمي شد . با رضايت خاطر نگاهم ميكرد.چرخي مقابل آينه
زدم و براي چندمين بار از بي نظير بودن لباس اطمينان حاصل
كردم.ماريا هم از بابت پيراهن راسته اش راضي به نظر
مرسيد و براي رفتن از خودش بي تابي نشان مي داد.
romangram.com | @romangram_com