#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_99

چشماش که از تعجب گرد شد بلند خندیدم و گفتم:

- من که خیلی ازش خوشم اومد... نمی دونم ناراحتی تو بابت چیه؟

اخم های درهم رفته ی نرگس بیشتر منو ترغیب می کرد که سر به سرش بذارم. برای همین گفتم:

- اصلا می دونی چیه من که عاشق همین جلال و جبروتش شدم... راستی نگفتی این پسر خان اسمش چیه؟

وای بلندی که از دهن نرگس بیرون اومد، تازه فهمیدم زیاده روی کردم. اما اون که همه ی حرفای منو باور کرده بود محکم تر توی صورتش زد و گفت:

- ماهی تو رو خدا بیا زودتر از این جا بریم... وای که بدبخت شدیم..

من که اصلا سر از کارا و حرفاش در نمی آوردم دستشو گرفتم و گفتم:

- بابا شوخی کردم دیوونه... چرا قاطی کردی؟ این کارا چیه؟ اصلا من نمی فهمم تو چرا انقدر ترسیدی؟

نرگس منو محکم تو بغلش گرفت و کنار گوشم گفت:

- اصلا می دونی این پسر خان چه قدر ادم لاابالی... یه مرد هوسباز و زنباره... یکی که هر جا یه دختر خوشگل می بینه زود چشمش اونو می گیره و تا اونو تصاحب نکنه دست از سرش بر نمی داره.

من که تازه به عمق فاجعه پی می بردم لبخند روی لب هام ماسید و با ترس گفتم:

- دروغ می گی!

نرگس عصبی منو از بغلش بیرون کشید و گفت:

romangram.com | @romangram_com