#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_96
- نه مادر تموم شده.
- پس من میرم یه سس بگیرم و برگردم...
با صدای ناز هر دو به سمتش برگشتند. ناز با لحنی که سعی می کرد لرزش ان کمتر باشد گفت:
- من سس رو درست می کنم.
ابروهای عادل با شیطنت بالا پرید و با لحنی شوخ گفت:
- جدا؟
حالا که عادل سعی در شیطنت داشت و نگاه خاص و پر محبت اش را به چشمان او دوخته بود پس چرا باید او عقب نشینی می کرد... مگر او احساس نداشت؟ دل او هم نیاز داشت ناز کند و به دنبال خریدار می گشت...عادل هنوز نگاهش می کرد و منتظر بود. زبانش را روی لبهای خشکش کشید و گفت:
- من بلدم سس درست کنم.
-وای که دخترم چه قدر هنرمنده...
این را ماهی گفت و عادل فقط نگاهش کرد و ماهی ادامه داده بود:
- عادل جان مادر پس تا تو سفره رو پهن کنی ناز هم سس رو درست می کنه.
و با این حرف عادل را به خود آورد. ماهی با تجربه تر از این حرف ها بود که برقی را که در نگاه عادل بود تشخیص ندهد... اما باید کاملا از او مطمئن می شد. در دلش قربان صدقه ی قد و بالای پسر خوانده اش رفت و ناز را برازنده ی او دانست. اما باید به هر دو مهلت می داد که کامل یکدیگر را بشناسند. عادل بی حرف وسایل سفره را به اتاق برد و ناز با مهارت سس گوجه را تهیه کرد. این کار برایش سخت نبود و بارها در بهزیستی آن را انجام داده بود. یکی از مربیان دستور تهیه ی سس کچاپ را از اینترنت گرفته و به آن ها هم یاد داده بود. به قول مهتاب خودکفایی همین بود دیگر!
romangram.com | @romangram_com