#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_94
- اعتراف می کنم اشتباهم رو حالا حالا نمی تونم جبران کنم... اما یه فرصت می خوام... هوم... این فرصت رو بهم می دی؟
پلک که زد مروارید ها یکی بعد از دیگری روی گونه هایش سرازیر شد اما عادل جوابش را گرفته بود. عادل زمزمه کرد:
- من ناخواسته ناراحتت کردم... اما این اشتباه رو به فال نیک می گیرم وهر طور شده اون حرفا رو از مغز و روحت پاک می کنم.
ناز در جایش تکانی خورد و خواست از جایش برخیزد که مچ دستش در میان انگشتان قوی عادل گیر افتاد. نگاه متعجبش که به او خیره ماند عادل گفت:
- تو هم باید بهم قول بدی که زود منو می بخشی؟
صدایی که از هنجره ی ناز بیرون امد خودش را متعجب کرد باورش نمی شد این حرف ها از آن خودش باشد:
- من از همون روز تو رو بخشیدم... اما اگه این راضیت می کنه بازم میگم من بخشیدمت و دیگه از دستت ناراحت نیستم.
لبخند پهنی که بر لبهای عادل نشست نشان از آرامش و رضایت می داد... فشار انگشتان او کم شد و مچش از بند اسارت رها شد و به سرعت از اتاق خارج گشت.
****
وارد آشپزخانه که شد، نفس حبس شده اش را بیرون فرستاد و دست روی قلبش گذاشت. ماهی با لبخند نگاهش کرد و گفت:
- چی شده مادر چرا صورتت انقدر قرمز شده؟
با دستپاچگی زیر نگاه کنجکاو ماهی جواب داد:
romangram.com | @romangram_com