#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_77
- من بیام و برای خونواده ت توضیح بدم. هر چی باشه دیشب خونه نرفتی؟ ممکنه کس و کارت ندونسته دعوات کنن.
سکوت ناز باعث شد مرد صحه ای بر گفته های خود بگذارد. ناز جلو رفت و زنگ را زد. چندین بار زنگ را نواخت و خبری نبود. مرد سرش را تکان داد و گفت:
- ای بابا نکنه بیچاره ها دارن دنبالت می گردن؟!
سرش را بلند کرد تا حرفی بزند که عادل را با چشمان سرخ و عصبانی مقابل خود دید.
*******************
با فریاد بلند و خش دار عادل از جا پرید.
-دیشب کجا بودی؟
دست و پایش را گم کرده بود و نمی دانست چه بگوید. باورش نمی شد عادل چنین رفتار بی منطقی با او داشته باشد... با صدایی که به زور از گلویش خارج می شد، پرسید:
- خاله ماهی کجاست؟
عادل که از فرط عصبانیت مثل اسفند روی آتش شده بود گفت:
-مهمه؟ مهمه برات اون پیرزن بیچاره؟
قطره اشکی که از چشمانش بیرون خزید باعث شد آقا نعیم که لحظه ای از حرکت عادل غافلگیر شده بود به حرف درآید.
– چی می گی تو جوون؟
romangram.com | @romangram_com