#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_64
- خاله ناهار آماده است، تا شما دستی به سر و صورتتون بکشید من سفره رو می چینم.
و زیر چشمی به عادل نگاه کرد. عادل بی توجه به او گفت:
- خاله پس من یه دوش سریع می گیرم و میام.
از رفتار عادل پی به دلخوری او برد. معلوم بود حسابی به او برخورده است... اما خب کاری از دستش بر نمی آمد. با خود فکر کرد "چی کار کنم من که نشناخته نمی تونستم راش بدم تو خونه... پسره ی پر توقع! "
******
سفره را مرتب و با سلیقه چید و به آشپزخانه رفت. پلو را در دیس کشید و خورشت جا افتاده و خوش رنگ و بو را داخل ظرف ها ریخت. با احساس بوی شامپو و صابون به عقب برگشت. عادل دست به سینه به در تکیه داد بود و خیره به او نگاه می کرد. کمی خود را جمع و جور کرد و گفت:
- چیزی می خواین؟
ابرویی بالا انداخت و جواب داد:
-نه، اومدم کمک... خاله ماهی می خواست بیاد نذاشتم. گفتم بشینه من کمک می کنم.
-نه لازم نیست خودم می تونم.
romangram.com | @romangram_com