#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_38
- می دونم رفتار اون روزم درست نبود اما...
مکثی که کرد توجه او را به خود جلب کرد و گوش هایش تیز شد.
-اما یه تاثیر مثبت روی من داشت.
-نمی فهمم.
- باید بفهمی ... باید بدونی که از اون روز حالم خیلی بده... می دونی چهره ی ترسیده ی اون روزت باعث می شه از خودم بدم بیاد. همش با خودم می گم چه طور نفهمیدم که تو چه تیپ آدمی هستی؟
ناز با صدایی گرفته گفت:
- می شه یه سوال ازتون کنم؟
-خواهش می کنم بپرس؟
-شما که یه همچین منشی خوشتیپی دارید چرا اون روز انقدر دم از نجابت و پاکی می زدید؟ مگه نمی گید نجابت و پاکی پرسنل تون خیلی مهمه پس چرا؟
مازیار زیر خنده زد و گفت:
- به خودم حق می دم که انقدر از شما خوشم اومده باشه. ببینید اون خانم انتخاب جناب رییسه... البته اینم بگم خانم مظفری یه کم تیپش غلط انداز هست، اما فوق العاده تو کارش موفقه و تونسته تو دل جناب رییس خودش رو جا کنه. توی کارش دقیقه و بی عیب و نقص و در ضمن امتحانش رو خوب پس داده.
ناز سکوت کرده بود و سرش پایین بود و برق شیطنت را در چشمان هوسباز مازیار را ندید. به نظرش جواب قانع کننده ای شنیده بود. با رسیدن به محله ی شان از مازیار خواست که اتومبیل را نگه دارد. با توقف اتومبیل، قصد پیاده شدن داشت که با کلام مازیار در جایش نشست.
romangram.com | @romangram_com