#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_166


- به خدا غیر عمدی بود...

-می دونم می دونم... اما بهم بگو... آخه من هیچ وقت جلوی تو بدون شال نبودم...

-رفته بودی وضو بگیری... شالت رو در آورده بودی و انداخته بودی روی میز آشپزخونه... به خدا نمی خواستم، اما بی اراده بود. موهات فوق العاده بود... بلند ... لخت و خوشرنگ... دقیقا اونی که همیشه دوست داشتم... یه موقع به خودم اومدم دیدم چند ثانیه است که پلک نزدم... می خوام یه اعترافی کنم... حالا که مجبورم کردی بگم می گم... من همون روز عاشقت شدم.... واسه همون، وقتی اون شب نیومدی خونه داشتم دیوونه می شدم...

-عادل؟

- جانم... نفسم... اگه بدونی با چه سختی این روزا رو می گذرونم؟

باید می گفت، باید تا دیر نشده بود او هم اعتراف می کرد:

-منم ... منم عاشقت شدم... منم دوست دارم....

صدای نفس های عادل دیگر شنیده نمی شد... نگران گفت:

- عادل یه چیزی بگو... عادل؟

عادل با سرخوشی نفسش را بیرون داد و گفت:

-نفسمو بند آوردی دختر...به خدا که دیوونه تم ... می دونی چند وقته منتظره این حرفا هستم... همش نگران بودم تو منو نخوای... وای ناز دنیا رو به پات می ریزم... خیلی دوست دارم دختر خیلی...

– تو با کارات منو عاشق خودت کردی... تک تک کارات رو دوست دارم و بهم انرژی میده...


romangram.com | @romangram_com