#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_141
لبخند که روی لبهای ناز نشست فهمید که درست حدس زده است. ناز دستانش را شست و با صدایی گرفته گفت:
- خاله؟
-جانم!
– چی کار کنم عادل قبول کنه؟
- مادر مردا همه شون مثل بچه میمونن... در ضمن یه رگ خواب دارن...
مکثی کرد و دوباره پرسید:
-خب رگ خواب عادل چیه؟
- مادر اونو هر زنی با تبحر خودش پیدا می کنه... تو می خوای زنش بشی، تو از این به بعد از خصوصی هاش خبر دار می شی... پس خودت...
با صدای زنگ تلفن ماهی خنده اش گرفت و گفت:
- بچه م حلال زاده است .... خودش زنگ زد. بدو برو ببین چی می گه؟
شانه اش را بالا انداخت و ناراحت گفت:
- دو روزه که بهم زنگ نزده...اصلا از اون روز که عصبانی شد ، دیگه با هم حرف نزدیم...خاله شما خودت در جریان بودی دیگه؟...
-مادر برو اول تلفنو جواب بده بعدا راجع بهش حرف می زنیم.
romangram.com | @romangram_com