#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_139

- نه چرا باید خنده داشته باشه... خیلی هم اسم قشنگیه...

سوگل با کنجکاوی پرسید:

-پس چرا خندیدی؟

خدا را شکر دخترک بد اخلاق اخم هایش باز شده بود و دیگر کلافه به نظر نمی رسید. اصلا ناز مهره ی مار داشت... مگر نه این که همیشه در پرورشگاه با کودکان کوچکتر از خودش ارتباط خوبی داشت و هر شب عاشقانه برایشان قصه می گفت... مربی ها و بچه ها خیلی دوستش داشتند ...به همین خاطر بود که دل کندن از او برای همه سخت بود. سوگل دوباره پرسید:

- چرا حرف نمی زنی؟

-عزیزم... آخه این عروسک تپل تو منو یاد یکی از دوستام انداخت... خیلی شبیه اونه...

ساعتی نگذشته بود که صدای خنده های هر دو در پذیرایی پیچید... کبری با تعجب از آشپزخانه بیرون آمد و متحیر به آن ها که مشغول بازی با یکدیگر بودن خیره شد. در باورش نمی گنجید این دختر بچه ی شاد و سرزنده همان سوگل بداخلاق صبح باشد. حتی حسن هم از همان بیرون صدای خنده های از ته دل او را شنیده و بی اختیار لبخند روی لب نشانده بود.

درست مثل این که خانه از یک خواب زمستانی بیدار شده بود.

**************

امیر علی که آمد با دیدن گونه های گل انداخته سوگل، بعد از مدت ها لبخند بر لبانش نشست... ناز معجزه کرده بود. چشمان نابینای دخترکش از خوشحالی برق می زد... با قدر شناسی نگاهی به ناز کرد و لب زد:

- ممنونم.

دیر وقت شده بود. ساعتی پیش به ماهی زنگ زده و اطلاع داده بود که دیر تر خواهد رسید...مگر سوگل رضایت به رفتنش می داد؟!...

امیر علی سوگل را که خسته از بازی به خوابی عمیق فرو رفته بود از روی کاناپه به آغوش کشید و به سمت پله ها رفت. ناز هم بی اراده به دنبال او به راه افتاد... امروز خیلی چیزها در مورد سوگل فهمیده بود. این بچه واقعا تنها بود و در دنیایی از تاریکی زندگی می کرد... مگر یک پدر چه قدر می توانست جای یک عنصر مهم در زندگی یعنی مادرش را پر کند. باهم بازی کرده بودند، به باغ رفته بودند و سوگل با ذوق و شوق با تک تک گل ها حرف زده بود و عجیب این که این دختر از هوش سرشاری برخوردار بود. بادست گل ها را لمس می کرد و با به مشام کشیدن بوی آن ها با تبحر نام تک تک آن ها را درست بر زبان می راند .حسن گفته بود که او هر بار که به باغ می آید نام گل ها را یکی یکی از او می پرسد و جالب این جا بود که حالا همه ی آن ها را مثل درس درست از بر بود و او را با این کار واقعا شگفت زده کرده بود.

romangram.com | @romangram_com