#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_134
- جدا؟ همش به خاطر یه نون؟
- اوهوم... بی خیال صبحونه شده بودم. مرسی.
همان طور وارد آشپزخانه شد و تکه ای از نان را کند و در دهان گذاشت ... عادل با خنده گفت:
-نوش جونت عزیزم... یه چیزی بگم؟
- اوهوم...
و لقمه ی دیگر از نان تازه و ترد را در دهان گذاشت...
- دلم برای اون چند باری که دو نفره با هم صبحونه خوردیم تنگ شده... خیلی پشیمونم...
بی اختیار پرسید:
- برای چی؟
- پشیمونم که چرا بی مصرف کنارت وامیستادم و فقط صبحونه می خوردم و مهربونی های دیگه ام رو بهت نشون ندادم...
از خجالت گونه هایش رنگ گرفت و تند گفت:
- عادل دیرم شده باید زودتر برم...
romangram.com | @romangram_com