#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_116
با صدای ماهی که او را فرا می خواند ، چشم غره ای به عادل رفت و قصد رفتن کرد که مچش در دستان او اسیر شد. با درشت کردن چشمانش توبیخ گرانه سوال کرد" چی می گی"... عادل زمزمه کرد:
-سوال من جواب نداشت؟
لبهایش را با حرص جمع کرد و گفت:
- ماهی داره صدام میکنه... بذار برم.
فشار انگشتانش که بیشتر شد دانست تا او جوابش را نگیرد بی خیالش نخواهد شد برای همین با شرمی دخترانه گفت:
- منتظر ت می مونم.
انگشتان عادل شل شد و دستانش را روی قلبش گذاشت و به حالت غش ادا در آورد و گفت:
- باورم نمیشه آره گفتی به این بیچاره ...
لبخند شیرینی بر لبهای ناز نشست و زمزمه کرد:دیوونه...
************
ماهی لیوان آبش را از روی طاقچه برداشت و سر کشید. چیزی زیر لب زمزمه کرد و به سمت ناز که در فکر بود رفت و پرسید:
- چیه مادر چرا تو فکری؟
romangram.com | @romangram_com