#کاش_هنوز_عاشقم_بودی_پارت_108
-میخوام منو خوب بشناسی... این که کی ام و از کجا اومدم پیش خاله...
سرش را به نشانه ی مثبت تکان داد. عادل نگاهش را به کف آسفالت دوخت و گفت:
- خاله چیزی بهت نگفته؟
-نه!
سنگینی نگاه عادل را که روی خود احساس کرد ایستاد و گفت:
-تو هم پرورشگاهی هستی؟ یعنی ... چه جوری بگم، سر رات گذاشتن؟
عادل گوشه ی آستینش را کشید و او را به سمت پارک نزدیک خانه برد و گفت:
- بیا بریم اون جا بشینیم...
مردد جواب داد:
- آخه خاله؟
-نگران نباش، بهش گفتم... خبر داره.
گونه هایش کمی رنگ گرفت. عادل لبخندی زد و گفت:
romangram.com | @romangram_com