#کنیزک_زشت_من_پارت_95


صدای گریون مرجان رو میشنیدم که میگفت : اخه دختر این چه کاری بود ؟ تو چرا اینجوری شدی ؟ .... نازگل چرا اصلا حرف نمیزنه ؟

نگران نباش حالش خوب میشه یه کم تو اب گرم بمونه خوب میشه

بدنم کم کم نرم میشد و این بیشتر باعث خوابیدنم میشد نمیدونم چقدر تو وان اب گرم بودم که نازگل صدام کرد : خانمی بیدار شو باید کمک کنی لباساتو تنت کنیم

چشمامو باز کردم و با دیدن خودم که لخت توی وان خوابیده بودم چشمام گرد شد واز خجالت گرم شدم دستمو جلوی بدنم گرفتم که نازگل خنده ای کرد و گفت : بابا داری از کی رو میگیری ؟ مام مث خودتیم دیگه بیخیال ... پاشو حوله رو بپوش

سریع حوله رو دور خودم کردم و به کمک اونا از حموم بیرون اومدم میخواستن تو لباس پوشیدن کمکم کنن ولی خجالت میکشیدم گفتم : دستت درد نکنه نازگل جون ... دیگه خودم میتونم ... یه لحظه میرین بیرون لباس بپوشم ؟

باشه عزیزم هر جور راحتی اگه کمک خواستی صدامون کن

باشه دستت درد نکنه

وقتی رفتن لباسا رو کم کم پوشیدم هنوز دستام بی حس بود صدای رسا رو از پشت در شنیدم : چرا شما ولش کردین اومدین بیرون ؟

میخواست لباس عوض کنه

شما نمیتونین یه لباس کمکش کنین عوض کنه ؟

بابا خودش خواست ... روش نمیشد خب

میخواستم ژاکتمو بپوشم که یهو در باز شد ژاکتو جلوی خودم گرفتم و گفتم : خودم میتونم ... برو

میتونی ؟ واسه همین دستات هنوزم داره میلرزه ؟

کنارم روی تخت نشست و ژاکتو بزور از دستم گرفت و خودش پوشوندم روی تخت خوابوندم و پتو رو روم کشید و گفت : بگیر بخواب ... یه کمی حالت بهتر بشه میریم ... ممکنه حالت یهو بد بشه میریم خونه ی مهران اینا ... میدونی که ناهید خانم دکتره تحت نظر اون باشی بهتره

دیگه چیزی نگفتم و خوابیدم ....

*******************

romangram.com | @romangram_com