#کنیزک_زشت_من_پارت_94


چشماشو بست و یهو روم خم شد و به شدت لبشو روی لبهای یخ زده ام فشار داد با این کار موجی از گرما توی رگهام جاری شد غافلگیر شده بودم ولی اون هر چه بیشتر میبوسید ضربان تند قلبشو میتونستم احساس کنم چشماشو بسته بود و لبشو روی لبم میکشید بی حسی و کرختی از بدنم میرفت قلبم تند تند میزد دستمو روی شونه اش گذاشتم یه لحظه چشماشو باز کرد با دیدن چشمای بیدارم بی توجه بازم کارشو ادامه میداد دستشو پشت سرم گذاشت یه لحظه هم جدا نمیشد روی زمین خوابوندم خودش هم به طرفم اومد گونه و لبمو میبوسید و همینطور پایین میرفت از هیجان نفس نفس میزدیم دستش به سمت لباسم میرفت که با صدای خش داری گفتم : نه ....رسا .... نباید اینکارو بکنی

سرش روی شکمم بود بی توجه به من میبوسید و بدنمو لمس میکرد انگار اصلا یادش رفته بود توی چه موقعیتی هستیم با دستای بی جونم سعی داشتم دورش کنم ولی حریفش نمیشدم که یهو دست کشید خودشو کشید بالا و صورتش روبروی صورت من قرار گرفت چشماش هنوز خمار بود که گفت : یه کم گرم شدی ؟

از لحنش بیشتر خجالت کشیدم وقتی نگام به سینه و بازوهاش افتاد چشمامو بستم که با خنده گفت : تو دوساعته همینجوری بغل منی .... تازه منو دیدی ؟

چیزی نگفتم که از روم بلند شد و گفت : چیزی دیگه نمونده باید زودتر بریم بچه ها هر کدوم یه جا رو دارن میگردن

دوباره بغلم کرد و حرکت کرد بین راه باهام حرف میزد که مثلا خوابم نبره.......

ببین چیکار کردی ؟ منو مجبور کردی تو اون جای کثیف روی اون همه شاخ و برگ پر از میکروب دراز بکشم البته خب .... روی تو دراز کشیدم زیادم بد نبود تو هم که داری چاق میشی نرم و بغلی شدی

لبمو به دندون گزیدم که گفت : موش زبونتو نوش جون کرده ؟

میخواستم جوابشو بدم که گفت : نمیخواد چیزی بگی مطمئنم یه سرماخوردگی جانانه منتظرته ولی هر وقت حالت خوب بشه باید بهم بگی چرا اینقدر دور شدی ..... الان من خودمم گم کردم ... ولی فک کنم یه کمی دیگه بریم جلو به اون علامتی که گذاشتم میرسیم ... اها رسیدیم این نشون میده فقط 10 دقیقه تا کلبه راهه

بالاخره رسیدیم صدای نگران مرجان رو میشنیدم که گفت : وای خدا مرگم بده چی شده ؟ ..... لیلی ؟ ....

پری : تو چرا لختی رسا ؟

مث اینکه 3 ساعت تو سرما بوده ها انتظار داشتی با همون لباسای خیس خودش بیارمش ؟

ناصر و پیمان هم صداشون میومد مهران هم با نگرانی گفت : چش شده رسا ؟

همتون خفه شین .... مرجان برو حمومو اماده کن تا بیارمش

نمیدونستم اطرافم چه خبره چند دقیقه بعد توی یه اب گرم فرو رفتم احساس کردم لباسام داره کم میشه که یهو نازگل گفت : داری چیکار میکنی رسا ؟ .... برو بیرون خودمون حمومش میکنیم

خیلی خب .... ولی اب سرد نشه ها تا میتونی بدنشو ماساژ بده خشک شده

خیلی خب شما اقایون لطفا بیرون

romangram.com | @romangram_com