#کنیزک_زشت_من_پارت_86


قشنگه واقعا ..... مال خودته ؟

اره این باغو چند سال پیش خریدم این کلبه هم توش ساختم .... لیلی چشه ؟ چرا از ماشین بیرون نمیاد

نمیدونم چرا حالشو نداشتم حتی بلند بشم ضعف کرده بودم صدای قدم های چند نفرو میشنیدم در ماشین باز شد و صدای رسا گفت : خانم صبحونه نخورد .... ضعف کرده نگران نباشین شما برید ... خودم میارمش

پیمان : لیلی حالت خوبه

کله امو تکون دادم که یعنی اره مرجان هم با نگران گفت : لیلی چت شده ؟

جوابشو ندادم که رسا گفت : شما برین دیگه خودم میارمش

بعد از چند لحظه بوی عطر رسا نزدیکم شد و یهو یه هوای سرد اومد و لرزم گرفت سرم یه جای نرم بود چشمامو باز کردم سرم روی سینه ی رسا بود که با لودگی گفت : جات خوبه جونم ؟ .... ای کلک این هیکل ما بدجوری چشمتو گرفته بودا

خنده ام گرفته بود یه مشت بی جون به سینه اش زدم که الکی گفت : آخ آخ خدا ازت نگذره هم بغلت میکنم هم منو میزنی

با صدای بی حالی گفتم : بذارم زمین ..... جلوی بچه ها خوب نیس

چرا

فکر بد میکنن

خب بکنن ....... دستتو بنداز دور گردنم

دستمو گذاشتم روی شونه اش و چشمامو باز کردم بهم خیره شده بود که با دیدن چشمای بازم گفت : اومدیم یه کلبه ... جای قشنگیه .... همین الان هم میای یه چیزی میخوری .... وگرنه کشتمت

لبخندی بهش زدم و چیزی نگفتم وارد کلبه شد که البته به نظر من اصلا شبیه یه کلبه نبود کفش پارکت های چوبی بود و یه سالن تقریبا بزرگ داشت و یه اشپزخونه اوپن که پیمان یهو با صدای بلند گفت : به شما دو تا خوش میگذره ؟

رسا گفت : بله چه جورم

منم جای تو بودم بهم خوش میگذشت

romangram.com | @romangram_com