#کنیزک_زشت_من_پارت_85


اره

بابا این خیییلی خوشتیپه .... هلوییه واسه خودتش

برو بابا .... گنده دماغ تر از خودش خودشه ... یه هلوی گندیده اس

اونو نمیدونم ولی بقیه اشون که خوبن اما عجیب از این دختره ی قرمز پوش خوشم نمیاد

سرمو گردوندم و با پری روبرو شدم که گفتم : حست بهت درست گفته دهن به دهنش نذار خب بریم تو ماشین ما

با بقیه ی بچه ها هم سلام و علیک کردیم و میخواستم مرجان رو ببروم پیش خودم که مهران گفت : لیلی من تنهام لطفا بذار مرجان خانم با من بیاد در ضمن بچه ها من میخواستم پیشنهاد بدم امروزو بریم یه جایی که من میگم یه جورایی کوه و جنگل هم داره جای باحالیه برای برف بازی .... یه روز دیگه هم بریم دیزین

بچه ها نگاهی به هم انداختن و رسا گفت : خیلی خب سوار شین بریم دنبال مهران

دیگه همه سوار ماشین شدیم و دنبال مهران حرکت کردیم تو ماشین حرفی نمیزدیم هر دو سکوت کرده بودیم ولی ماشین پیمان پر از سر و صدا بود پری و نازگل میرقصیدن و صدای اهنگشون هم به راحتی به گوش میرسید نمیدونم داشتیم به کجا میرفتیم ولی دیگه از جاده توی یه فرعی وارد شده بودیم هر چقدر جلوتر میرفتیم درختها بیشتر میشدن سرم داشت گیج میرفت چشمامو بستم که رسا گفت : چیه ؟ حالت خوب نیس ؟

سرم داره گیج میره

ببینم تو اصلا صبحونه خوردی ؟

نه

با عصبانیت گفت : چرا همیشه ی خدا عجله میکنی ؟ خب مینشستی صبحونه اتو میخوردی بعد میرفتیم در داشبوردو باز کن فک میکنم شکلات باشه .... بخور

در داشبوردو باز کردم و یه شکلات خوردم ولی انگار بدتر شدم ترجیح دادم سرمو روی پشتی صندلی قرار بدم و چشمامو رو هم گذاشتم چند دقیقه ای تو راه بودیم که بالاخره ماشین ایستاد اما چشمامو باز نکردم ولی صدای رسا رو شنیدم که میگفت : تو این کلبه هممون جا میشیم ؟

مهران : اره رسا جان .... نمیبینی دوبلکسه ؟ اتاق داره هممون جا میشیم خودم ساختمش

چوبیه ؟

ترکیبی از چوب و مصالح ساختمانی

romangram.com | @romangram_com