#کنیزک_زشت_من_پارت_84


اقا قدغن کرده

وا مگه دیوونه اس ؟

خنده ای کرد و چیزی نگفت که گفتم : چیه تو اون اتاقک پوسیدی ... هر وقت خواستی بیا داخل بابا

نه اخه اقا وسواسیه .... منم که تمام هیکلم خاک و خلیه

برو به کارت برس رضا

صدای رسا بود که با اخمای درهم نگامون میکرد و رضا در حالی که سرشو زر انداخته بود میخواست بره که رسا گفت: در ضمن .... ما اینجا لیلی نداریم ..... لیلی خانم

ب...بله اقا

وقتی رفت با بدخلقی گفتم : به این بدبخت چیکار داری ؟ خب از رو صمیمیت لیلی صدام میکنه خب منم بهش میگم رضا

خیلی بیخود میکنی که بهش میگی رضا ..... مگه چیکارته

اوف از دست تو ....خسته ام کردی ....

با عصبانیت سوار ماشین شدم و درو محکم بهم کوبیدم اونم سوار شد و گفت : مال بابات نیس که اینجوری بهم میکوبونیا

افرین .... ببینم میتونی یه امروزو بهم زهر کنی

ماشینو روشن کرد و حرکت کرد تازه متوجه ی تیپش شدم پیراهن سفید تنگ پوشیده بود و شلوار جین سینه و بازوهاش قلپی زده بود بیرون موهاش هنوز خیس بود و چند تارش روی پیشونیش ریخته بود یه عینک دودی هم زده بود همینطور تو نخش بودم که متوجه شدم لبخند میزنه همینطور که جلوشو نگاه میکرد گفت : چیه ؟ تموم شدم بابا

از خجالت سرمو برگردوندم بیرونو نگاه میکردم که گفت : حالا اینقدر خجالت نکش من به این نگاهها عادت دارم خب بی دلیل که نرفتم بدنسازی .... اما خب هیکل تو هم خییییییلی باحاله قدت کوتاهه برای من فنچی ولی خیلی بغلی هستی پس منم دیدت زدم این به اون در

میخواست حرصمو دربیاره که با مشت یکی به شونه اش زدم که الکی شلوغش کرد و گفت : آی آی دستمو شیکوندی .... چه دستای گرز مانندی داری دختر

دیگه تا زمانی که به مقصد برسیم چیزی نگفتیم سر میدونی که قرار گذاشته بودیم رسیدیم همه ی بچه ها منتظر ما بودن مرجان هم رسیده بود با دیدنش به طرفش رفتم و بغلش کردم با هم روبوسی کردیم که زیر زیرکی نگاهی به رسا انداخت و گفت : این رساست ؟

romangram.com | @romangram_com