#کنیزک_زشت_من_پارت_78


لبمو به دندون گزیدم و گفتم : راستش .... راستش یهویی شد اخه میخواست مثلا جلوی هادی خودی نشون بده ...

با کی حرف میزنی ؟

صدای رسا بود که کنار گوشم اومد از ترس یه هینی کشیدم و دستمو گذاشتم روی قلبم از اون طرف هم مرجان هی الو الو میگفت که اروم گفتم : مرجان خودم بعدا زنگ میزنم

گوشی رو قطع کردم ولی رسا هنوز با عصبانیت نگام میکرد که گفتم : هی ... هیچکس

واسه هیچکس رنگت پریده ؟

دو....دوستم بود

دوستت ؟ کدوم دوستت

همون .... مرجان

شماره ی اینجا رو از کجا اورده ؟

نمیدونم .... حالا که چی ؟ خب زنگ زده جرم که نکرده

مگه من 100 بار بهت نگفتم دیگه نمیخوام با اونا در ارتباط باشی

ببین من این پولو بهت برمیگردونم قسم میخورم .... بذار برم

دیگه مسئله ی پول نیس .... نمیخوام بذارم بری

مگه دست توئه ؟ .... هر وقت دلم بخواد میرم .... هیشکی هم نمیتونه جلومو بگیره

پوزخندی زد و رد شد دیگه ازش بدم میومد اخه خدا توی خلقت این چی چی دیده تا نزدیکای ظهر کارای خونه تموم شد و یه نفس راحتی کشیدم و نشستم مریم خانم هم کنارم اومد و با لبخندی گفت : امروز خیلی کار کردی خسته شدی

خب باید کم کم خونه تکونی کنیم دیگه نزدیک عیده

romangram.com | @romangram_com