#کنیزک_زشت_من_پارت_69
من وکیلم اینم کارتم .... اگه خواستی بهم سر بزن
کارتو ازش گرفتم ودوباره حرفای معمولی از سر گرفته شد پیمان فقط مزه میپروند که یهو گفت : شما دوتا .... آی آی قبول نیس با هم ست کردین
نگاهی به خودم و رسا کردم من مانتو سرمه ای با خطای طلایی و روسری سفید و طلایی و شلوار جین پوشیده بودم رسا هم پیراهن سرما با راه راههای زرد و شلوار جین پوشیده بود خودم حواسم نبود ولی ناخوداگاه ست شده بودیم مهران گفت : خب بچه ها چی میخورین ؟
ناصر و نازگل با هم گفتند : ما چنجه
پری گفت : من برگ میخورم
پیمان با لودگی گفت : اخی .... خواهر خوشگلم ... چرا میخوای برگ بخوری ؟ مگه تو بزی ؟ والا غذا هست تعارف نکن
همه خنده امون گرفته بود ولی پری با عصبانیت یه مشت به شونه ی پیمان زد که مهران پرسید : لیلی جان شما چی میخوری عزیزم ؟
اما بجای من رسا گفت : ما سلطانی میخوریم
پیمان گفت : خو یدفعه جای مام حرف بزن دیگه .... اقا من و مهران جونم هم سلطانی میخوریم .... و ادای مهرانو دراورد و گفت : مگه نه عزیزم ؟
مهران لبخندی زد و گفت : خیلی لوسی
وا ... خدا مرگم بده .... چی میگی مهران جونم ؟ من لوسم ؟
اره ..... لوسی در حد لالیگا
خلاصه سفارشها رو داد و برگشت چند دقیقه ای نشسته بودیم که متوجه شدم از میز بغلی یه نفر بهم زل زده سرمو که برگردوندم با یه پسر چشم و ابرو مشکی روبرو شدم که تا دید متوجه اش شدم لبخندی زد بدون اینکه جوابشو بدم سرمو برگردوندم ولی مهران با لبخندی نگام میکرد فک کنم متوجه شده بود ولی چیزی نگفت سرمو زیر انداختم من لبه تخت نشسته بودم یهو یکی رد شد و احساس کردم تو دستام یه چیزی مث کاغذ گذاشت هنوز سرمو بلند نکرده بودم که دیدم رسا به سرعت از جاش بلند شد و یقه ی یکی تو دستشه جو متشنج شده بود از جا بلند شدم رسا با چشمای به خون نشسته یقه ی همون پسره رو تو دستش گرفته بود و گفت : تو الان چه غلطی کردی ؟
چیه ؟ صاحابشی؟ چیکارشی ؟
مگه به تو ربطی داره پسره ی الدنگ ؟
مهران جلو رفت و گفت : رسا جان ..... ولش کن شر به پا نکن مردم دارن نگامون میکنن
romangram.com | @romangram_com