#کنیزک_زشت_من_پارت_65
کنجکاو نگاهم کرد و گفت : مثلا کجا ؟
یه جایی بتونم دوستمو ببینم
کدوم دوستت ؟
دختر همسایمون
لازم نکرده
میخواست راهشو بکشه و بره که با عصبانیت توپیدم : هی دور بر ندارا .... حالا که اجازه گرفتم حق نداری بگی نه ... مگه من زندانیم ؟ میخوام برم بیرون ... خیلی وقته ندیدمش
دردت بیرون رفتنه ؟ ..... خیلی خب اماده باش امشب میبرمت بیرون
یه لحظه تو دلم قند اب کردن اخه نزدیک دو ماه بود که تو اون خونه زندانی شده بودم گفتم : دروغ که نمیگی ؟
نه نمیگم ..... اماده شو ساعت 7 میام دنبالت بچه ها هم هستن
پیمان هم هست ؟
اخمی کرد و گفت : تو با پیمان چه صنمی داری ؟
بچه ی باحالیه اخه ... برخلاف اون مو زرده پری دریایی
زیر زیرکی لبخندی زد و گفت : اره همشون هستن قراره بریم دربند
پس من منتظر میشما
خیلی خب بابا ... به مریم گفته بودم چند تا مانتو و شلوار و این خرت و پرتا برات بگیره یه مانتو سورمه ای توش هست اونو بپوش
باشه
romangram.com | @romangram_com