#کنیزک_زشت_من_پارت_63
پری جان ... عزیز من یه چیزی بین خودمونه ... وقتی به خانواده ها گفتیم اونوقت
من که گفتم بیا ..... خودت نمیای
هر وقت وقتش بشه میام
من به این حرفا کاری ندارم .... برو اون دختره رو بیدارش کن
در اتاق باز شد و هر دوشون اومدن داخل نمیدونم رسا میخواست چیکار کنه که پری هینی کشید و گفت : چشمم روشن میخوای بغلش کنی ؟ .... اصلا من نمیفهمم چرا این دختره عزیز دل همتون شده ؟
یهو رسا گفت : عزیز دل کی شده مثلا ؟
چه میدونم پیمان که همش از این دختره حرف میزنه .... مهران هم که همش میگه منو یاد یکی میندازه ... حس خوبی بهش دارم و فلان .... دیگه حالم داره ازش بهم میخوره
از بس حسودی
من حسودم ... این دختره ی ایکبیری چی داره که بهش حسودی کنم ؟
ببین پری .... تو باید خودتو درست کنی ..... این اخلاقت ....
بهتر دیدم بیدار شم که چشمامو باز کردم و با خوابالودگی گفتم : چه خبرتونه بابا .... یه لحظه از دست این جیغ جیغو خانم اسایش نداریم .... من رفتم هر چقدر دلتون خواست بزنین تو سر و کله ی هم
از اتاق خارج شدم و به طرف اتاق خودم رفتم خدا رو شکر تخت تمیز شده بود و اتاق تمیز بود که بی هیچ حرفی خوابیدم ......
********
برام قهوه بریز
قهوه رو توی لیوان مخصوصش ریختم و گذاشتم جلوش ولی چون لیوان مرطوب بود یه شکل دایره ای از اب روی میز شیشه ای افتاده بود که عصبی چشماشو بست و گفت : هزار بار بهت گفتم دور لیوانو خوب تمیز کن بعد بذارش روی میز ....... زود باش میزو تمیز کن
با حرص لیوانو برداشتم و زیرشو تمیز کردم یه هفته است که مدام بهانه میگیره از دستش خسته شدم نمیدونم چرا باهام لج کرده
romangram.com | @romangram_com