#کنیزک_زشت_من_پارت_59
ممنون
احساس کردم با یه حالت خاصی نگام میکنه یه حالت کنجکاوانه که گفت : هر وقت ماهیانه میشی به این حالت دست پیدا میکنی ؟
نه گاهی اینجوری میشم
خودتو تقویت کن ... قرص اهن همفراموش نشه .... هر وقت خواستی بیا مطب .... رسا ادرسو داره ......
باشه
هنوز نگاهم میکرد که یهو گفت : چرا فک میکنم میشناسمت یا قبلا دیدمت ؟
نگاهمو زیر انداختم و گفتم: اشتباه میکنید من هیچوقت شما رو ندیدم ... هیچوقت همچین جاهایی نیومدم
لبخندی زد و گونه امو بوسید و گفت : احساس خوبی بهت دارم .... رسا هر وقت اومدی این دخترهم ....راستی اسمت چیه ؟
لیلی
لبخند تلخی زد و گفت : لیلی عزیزم ....نگاهی به رسا کرد وگفت : هر وقت اومدی لیلی رو هم با خودت بیار
باشه ناهید خانم
از جا بلند شدن و از اتاق خارج شدن هنوز چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که پری وارد اتاق شد هنوز متوجه ی من نشده بود به طرف اینه رفت و تو کشوی میز توالت دنبال چیزی میگشت که ظاهرا پیداش نکرد و با صدای بلند گفت : رسا .... کجا گذاشتی پیداش نمیکنم
روی تخت نشستم و گفتم : دنبال چی میگردی ؟
یه هینی کرد و گفت : تو.... تو اینجا چیکار میکنی
اینجا بودم
اخمی کرد و قری به کمرش داد و گفت : ببینم تو چطور جرات کردی روی تخت رسا بخوابی ؟
romangram.com | @romangram_com