#کنیزک_زشت_من_پارت_58


شراره لبخندی زد و گفت : موهات سیخ شده ....بلوز و شلوارت هم وارونه پوشیدی

وا ....

یه نگاهی به خودم کردم شلوار ورزشی ادیداسمو پشت و رو پوشیده بودم و بلوز هم همینطور اصلا یادم رفته بود روسری هم بپوشم که یهو رسا تو اشپزخونه اومد و گفت : تو چرا با این وضع اومدی بیرون ؟ چرا روسری سرت نکردی ؟

حالم بد بود خب .... چرا همش تو با من دعوا میکنی ؟ خب یادم رفت

چشماشو عصبی بست و رو به شراره گفت : برو یه روسری بیار ....

اصلا شاید نخوام روسری سرم کنم پریا جونت که جلوی هیشکی روسری سرش نبود

تو پریا رو با خودت مقایسه میکنی ؟ اون موهای به این خوشگلی خب میندازه بیرون دیگه تو با این موهای ژولیده ...

وسط حرفش اومدم و گفتم : موهای من از اون هم بلندتره هم خوشگلتر .... الان هم چون خواب بودم بهم ریخته ... الان هم میرم ... تو برو به مهمونیت برس

با خشم از اشپزخونه خارج شدم و بی توجه به اون جمع از سالن میگذشتم که نمیدونم چی شد یهو همه جا سیاه شد و دیگه چیزی نفهمیدم فقط صدای همهمه توی گوشم بود ..............

رسا این دختر چه نسبتی باهات داره؟

ناهید خانم این دختر خدمتکارمه

چند لحظه سکوت بود تا اینکه صدای زن گفت : خدمتکارتو که از قضا یه دختر جوونه تو اتاق خودت میخوابونی ؟

نه .... اشتباه میکنید اون خدمتکار مخصوص خودمه امروزبه دلایلی حالش بد شد و اوردمش اینجا

به چه دلایلی ؟ شاید مشکلی داشته باشه

نه .... راستش ... راستش .. ضعف عادت ماهیانه اس فقط

از خجالت گرم شدم ترجیح دادم بیدار بشم چشمامو باز کردم یه زن که نمیشناختم بالای سرم بود با دیدنم لبخندی زد و گفت : حالت خوبه عزیزم ؟

romangram.com | @romangram_com