#کنیزک_زشت_من_پارت_55
در همون لحظه در سالن باز شد و هادی یه یاللهی گفت و وارد شد که با دیدن من به طرفم اومد و گفت : لیلی ... کجا بودی تو ؟
همینطور داشت جلو میومد که رسا صداشو بلند کرد و گفت : هووووو عمو کجا سرتو زیر انداختی داری میای تو ؟
سلام
علیک
اومدم لیلی رو با خودم برگردونم
نه بابا ..... من این خانمو خریدم شما نمیتونی همچین کاری کنی
10 میلیون از پولو اوردم 10 میلیون باقیمونده رو هم برات میارم
برو بچه جون .... هر وقت پول عیدیاتو جمع کردی بیا اینجا
عوضی من نمیذارم لیلی اینجا بمونه
رسا دقیقا روبروی هادی بود و چشم تو چشم و با عصبانیت همو نگاه میکردن که رسا گفت : تو هیچ غلطی نمیتونی بکنی .... این خانمی که اینجا ایستاده به من محرمه تا یکسال دیگه هم صیغه ی منه
رنگ صورت هادی به قرمزی میزد چشمای شراره و مریم خانم هم گرد شده بود که هادی یهو به طرفش یورش برد و ناغافل یه مشت تو صورتش خوابوند که البته رسا هم بی جواب نذاشتش و با هم زد و خورد میکردن که دیدم بالاخره یکی باید یه کاری کنه به طرفشون رفتم و وسطشون وایسادم یکی از دستامو رو سینه ی رسا گذاشتم و یکی دیگه هم رو سینه هادی و با عصبانیت گفتم : چه مرگتونه مث خروس جنگی به هم میپرین ؟ من میخوام از این خونه برم قول میدم 10 میلیون باقیمونده رو هم یه جوری جور کنم و بهت بدم رسا
یهو با غضب یقه امو گرفت و منو به سمت خودش کشید و تو صورتم اروم گفت : حالا که اینطور شد مگه اینکه تو خوابت ببینی از اینجا بری
هادی به سمتمون اومد و میخواست منو جدا کنه رسا گفت : اگه بهش دست بزنی به جرم مزاحمت برای ناموس ازت شکایت میکنم
من مطمئنم دروغ میگی لیلی همچین کاری نمیکنه
رسا پوزخندی زد و گفت : مطمئنی ؟
هادی به من نگاه میکرد ولی من واقعا هیچ جوابی براش نداشتم ..... یهو تمام تنم داغ شد چشمام گرد شد رسا در حالی که چشماشو بسته بود روی صورتم خم شد و لبامو با ولع میبوسید چشمام خود به خود بسته شد یه حال خوبی بود با لباش لبمو میمکید هنوز تو حال خودم بودم که با دندونش یه گاز کوچیک گرفت و جدا شد شاید چند ثانیه بیشتر طول نکشید ولی بدنم از حرارت میسوخت سرمو زیر انداختم و بعدش صدای قدمهای ناموزون و با عجله ی هادی بود که به گوشم رسید سرمو که بلند کردم شراره با لبخند موذیانه ای که روی لبش بود با سرعت به سمت اشپزخونه رفت و مریم خانم هم در حالی که یه تای ابروشو بالا برده بود گفت : رسای دیوونه تو الان چیکار کردی ؟ تو که از این کار بدت میومد میگفتی چندش اورترین کار دنیاست.... اصلا بگو ببینم حرفی که در مورد صیغه محرمیت زدی راست بود ؟
romangram.com | @romangram_com