#کنیزک_زشت_من_پارت_54
لبخند موذیانه ای زد و از کنارم رد شد چند لحظه بعد صدای ایفون تو سالن پیچید شراره ایفونو برداشت ........
بله ؟
....
درسته بفرمایید
....
بله اینجاست ....شما ؟
....
هادی ؟
با شنیدن اسم هادی یهو یاد هادی خودمون افتادم و به شراره نگاه کردم که اون هم ایفونو گذاشت و گفت : یه نفر اومده میگه اسمش هادیه با تو کار داره
هادی اومده ؟ تو رو خدا بهش بگو بیاد داخل
باشه الان ایفونو میزنم
ایفونو زد که صدای رسا شنیده شد : واسه چی درو برای کسی که نمیشناسی باز میکنی ؟
سرمو برگردوندم داشت از پله ها پایین میومد لباسشو عوض کرده بود که گفت : این هادی کیه ؟
پسر همسایمونه
پسر همسایتون اینجا چه غلطی میکنه ؟ مگه من نگفتم نباید با هیچ کدوم از ادمای اون خونه در ارتباط باشی ؟
من نگفتم ... نمیدونم چطور پیدا کرده
romangram.com | @romangram_com