#کنیزک_زشت_من_پارت_49


جواب من این نبود

میدونی جواب تو چیه ؟

همینطور نگاهش میکردم که دستشو دور کمرم حلقه کرد و تقریبا از روی زمین بلندم کرد و به خودش چسبوند و اروم گفت : اولا که تو فقط به من محرمی نه هیچکس دیگه .... در ثانی تو با چشمات همه رو جادو میکنی دلم نمیخواد دوستام گول چشمای معصومتو بخورن چون فقط من میدونم چه جونوری هستی

چشم تو چشم بودیم که اخم کردم و گفتم ولم کن یه وقت تو رو گول نزنم

لبخندی زد و گفت : تو نمیتونی منو گول بزنی چون اولا که تو چنگ خودمی .... در ثانی من محو چشمای پریا جونمم

بی اختیار اخم کردم و گفتم : پس برو بتمرگ پیش پریا جونت منو ول کن

تقلا میکردم که از بغلش بیام بیرون که یهو یکی جیغ کشید و گفت : رسا داری چیکار میکنی ؟

یهو ولم کرد و رو به پریا گفت : هیچی عزیزم داشتم ادبش میکردم

از کنارشون گذشتم و رفتم داخل چند دقیقه ای تو اشپزخونه بودم که از پشت سرم صدای تق تق کفش یه نفرو شنیدم سرمو برگردوندم و با پریا مواجه شدم که با چهره ای سرخ شده نگام میکرد حرفی نزدم تا خودش حرفشو بزنه که اروم گفت : کور خوندی اگه فکر کردی میتونی رسا رو مال خودت کنی .... رسا همیشه مال من بوده از این به بعد هم مال منه

بیخیال نگاش کردم و گفتم : مبارکت باشه .... میخوای واست بسته بندیش هم بکنم ؟

با حرص از اشپزخونه خارج شد دختره ی بیشعور از خود راضی گور باباش حوصله داریا مشغول تمیز کردن توی اشپزخونه بودم که همون پسر مهربونه اومد تو اشپزخونه با دیدنم لبخندی زد و گفت : خب خانم خانما یه لیوان اب این جا پیدا میشه

با لبخندی جوابشو دادم و گفتم : بله الان میارم

لیوان ابی دستش دادم که همون موقع سر کشید میخواستم از دستش بگیرم که لیوانو سفت گرفت نگاهش کردم که گفت : تو کی هستی ؟

هان ؟

نگاهیشو به چشمام دوخته بود و در همون حال گفت : کی هستی ؟ تو خونه ی رسا چیکار میکنی ؟

خب .... خب من مستخدمم دیگه

romangram.com | @romangram_com