#کنیزک_زشت_من_پارت_45


این چیه ؟

رسا دوست داره خدمتکارا هم لباس خوب بپوشن اینو واسه امشب به تو داده

نگاهی به لباس کردم لباس بلند و قرمز رنگی بود ولی یقه اش باز بود که گفتم : این یقه اش خیلی بازه نمیتونم همچین چیزی رو بپوشم

نگران نباش یه کت نیمه هم روش داره زود بپوش بیا پایین

باشه

لباسو پوشیدمو شالش هم سرم انداختم و میخواستم از اتاق بیرون برم که نگاهم به اینه افتاد تقریبا خودمو نشناختم توی اون لباس یه ادم دیگه شده بودم یهو دلم خواست یه کم ارایش کنم نشستم پای اینه و رژ قرمزو برداشتم یه کم ریمل هم زدم با همین ارایش هم خیلی تغییر کرده بودم از اتاق بیرون رفتم و از پله ها پایین رفتم توی سالن شراره مشغول چیدن میوه ها روی میز بود که نگاهش به من افتاد و گفت : قربون دستت میری بقیه ی .....

حرفش نصفه نیمه موند و همینطور بهم زل زده بود که گفتم : برم بقیه ی چیو بیارم ؟

خودتی ؟ چقدر عوض شدی ؟ این لباسو اقا بهت داده ؟

اره .... خوب شده

معرکه شده لبات به رنگ لباست میاد

خودش خنده ای کرد و گفت : فک کنم امشب میخوای واسه خودت شوهر پیدا کنی نه ؟

نه بابا خود رسا اینجوری خواست دیگه

فک کنم پشیمون شه

کم کم کارا رو با هم انجام دادیم مریم خانم هم با دیدنم یک تای ابروشو بالا داد و یه چرخی دورم زد و گفت : اگه پسر داشتم واسه پسرم ازت خواستگاری میکردم

لبخندی بهش زدم و گفتم : شما لطف دارین

نه ... تو واقعا معرکه ای .... سعی کن جلوی پریا نیای ... خیلی حسوده مطمئنا زیرابتو میزنه اون دلش نمیخواد هیچکس بهتر از اون باشه خصوصا خدمتکار خونه ی عشقش

romangram.com | @romangram_com