#کنیزک_زشت_من_پارت_41


محلش نذار .... اینجوری ولت میکنه تو دختر خوشگلی هستی شاید از پریا هم خوشگل تر باشی و احتمالا دلیل جذب شدن موقتی رسا به تو همینه پس زیاد دور و برش نباش

باشه

**********

از اون روز به بعد سعی میکردم به توصیه های مریم خانم عمل کنم و کمتر دور وبرش باشم حتی رسمی هم باهاش حرف میزدم اونم کمتر سر به سرم میذاشت وقتایی که خونه نبود دوست داشتم توی باغ بگردم حیاط خیلی بزرگی بود پر از دار و درخت ..... رضا ته باغ یه تاب برام بسته بود و هر وقت حوصله ام سر میرفت میرفتم اونجا اون روز هم بعد از اینکه کارامو کردم و رسا هم رفت شرکت به طرف تاب رفتم همینطور تاب میخوردم روسریم افتاده بود و موهام دورم پخش بود که یهو صدای نا اشنایی شنیدم : سلام

سریع تابو نگه داشتم و پریدم پایین یه پسر جوون پشت تاب ایستاده بود و لبخند میزد تا حالا ندیده بودمش قد بلند و هیکلی بود با چشمای کشییده و مشکی و موهای فشن و پوست گندمی چند قدم داشت نزدیک میشد و منم با عجله دنبال روسریم میگشتم که گفت : تا حالا ندیدمت .... اینجا چیکاره ای ؟

سرمو بلند کردم و گفتم : مستخدم جدیدم

چینی به پیشونیش داد و گفت : رسا مستخدم نمیخواست در ثانی اگه میخواست به من میگفت ... تو یهو از کجا پیدات شده ؟

مگه به شما ربطی داره

تو فرض کن اره

من فرض نمیکنم اره ... این چیزا به صاحبخونه ربط داره که مطمئنا شما نیستی

لبخند کمرنگی زد و گفت : دنبال چی میگردی ؟

روسریم

بگیر دست منه

جلوم ایستاده بود که روسری رو دستش دیدم خواستم ازش بگیرم ولی نداد و دستشو بالا برد قدم نمیرسید که گفت : خب بگیرس دیگه

مگه مرض داری؟ خب مث ادم بده دیگه

در تقلای گرفتن روسری کم کم ازش اویزون بودم که صدای رسا رو شنیدم : اینجا چه خبره ؟

romangram.com | @romangram_com