#کنیزک_زشت_من_پارت_40
تو چی ؟
من خجالت میکشم
دیگه نگاش نمیکردم اونم سکوت کرده بود و چیزی نمیگفت فقط احساس کردم روسریم شل شد وقتی نگاش کردم متوجه شدم به موهام خیره شده که گفت : دیگه تو خونه روسری نپوش .... لازم نکرده بری پیش رضا با اون همه خاک و خل و میکروب
با....باشه
کنار هم خوابیده بودیم و از این حالت واقعا خجالت میکشیدم که یهو در اتاق باز شد هر دومون سریع از هم جدا شدیم ولی مریم خانم وارد اتاق شده بود و با چشمای گرد شده نگامون میکرد و گفت : رسا .... چیکار کردی
هیچی مریم جون .... کاری نکردم
پس .... پس این دختره .... این دختره تو بغل تو چیکار میکرد ؟
خودم گفتم بیاد ماساژم بده
بیخود کردی .... اون مسئول کارای شخصیته نه این کارا
ببخشید کنیزک زشت خودمه .... اختیارشو دارم
دور از چشم مریم چشمکی بهم زد و با شیطنت خندید که مریم دستمو گرفت و از اتاق کشید بیرون و همینطور که از پله ها پایین میومدیم گفت : لیلی مگه من بهت نگفتم زیاد به رسا نزدیک نشو ..... این پسره یه کاری دستت میده ها ... از من گفتن بود
بخدا .... بخدا من کاری نکردم .... مجبورم کرد خب
هر وقت خواست مجبورت کنه به خودم بگو ... درسته که رسا صاحب توئه یه جورایی .... چون قضیه ی تو رو واسم تعریف کرده ولی حق نداره هر کاری دلش بخواد بکنه ... من دایه ی اون بودم میدونم که رسا مرد خوشتیپ و جذابیه خیلی از دخترا عاشقشن ولی به نظر خودم که البته مطمئن هم نیستم اون عاشق یه نفره اونم پریاست پس خودتو بیخودی بدبخت نکن
پریا ؟ پریا کیه
خواهر پیمان ..... دوستای خانوادگین
من سعی میکنم ازش دور باشم ولی اون هی یه کاری میکنه مجبور باشم بهش نزدیک شم
romangram.com | @romangram_com