#کنیزک_زشت_من_پارت_38


با استیصال نگاش کردم و گفتم : اقا رسا برم به شراره یا مریم خانم بگم بیاد ؟ تو رو خدا دستمو ول کن .... توکه بهم محرم نیستی من نمیتونم همچین کاری بکنم

خیلی خب .... نمیخواد دستت بهم بخوره که از روی لیف .... حالا بعدش واسه این محرم و نامحرم یه فکری میکنم پشتم دستم نمیرسه اون احسان بیشعور هم که استعفا داد پیمان هم که این روزا نیستش اصلا ...... وگرنه به تو نمیگفتم که حالا زود باش ... نمیخوای کوه بکنی که

با خودم گفتم بدبخت حق داشته استعفا بده خرده فرمایشای تو که تمومی نداره دامنم کلا خیس شده بود مجبور شدم درش بیارم زیرش فقط یه ساپورت نازک پوشیده بودم دستمو توی لیف بردم و روی شونه هاشو میکشیدم که گفت : سرمو شامپو بزن

از رفتاراش هم تعجب میکردم هم خنده ام میگرفت مرد به این گندگی میگه بیا سرمو شامپو بزن اونقدر موهاشو ماساژ دادم که کم کم داشت خوابش میگرفت منم واسه اینکه یه کم کرم بریزم دوشو باز کردم و یهو شروع کردم به شستن موهاش از خواب پرید و گفت : بابا یه خبری بده داری چیکار میکنی

خب ببخشید دیگه تموم شد من برم بیرون

تو اتاق بمون تا بیام .... کارت دارم

باشه

چند دقیقه ای تو اتاق بودم نمیدونم چیکار داشت ولی یه جورایی مشکوک میزد که بعد از چند دقیقه با حوله ی حموم خارج شد و در حالی که موهاشو با کلاه حوله خشک میکرد گفت : واسه این مشکل یه راه حلی هست

چه مشکلی ؟

چه میدونم ... همین محرم و نامحرم جنابعالی دیگه

چینی به پیشونیم دادم و گفتم : ببخشید .... اونوقت چطور ؟

یه کتاب مال مادربزرگم دارم که خطبه ی عقد و اینجور چیزا رو توش نوشته خودم خطبه رو میخونم تا یک سال بهم محرمی البته باید بین خودمون بمونه نباید کسی بفهمه ... اینم واسه راحت بودن خودته

شرمنده .... من محرم شما نمیشم

چرا ؟

ببخشیدا ولی من به شما اعتماد ندارم

تو مجبوری ..... درثانی من با هر کی بخوابم با کنیز زشت خودم نمیخوابم اردک زشت

romangram.com | @romangram_com