#کنیزک_زشت_من_پارت_37
گفتم یه معذرت خواهی کسی رو نمیکشه واسه همین گفتم : ببخشید
نگفتم معذرتخواهی کن به چی خندیدی
اروم گفتم : لپت رژی شده
چشماش گرد شد و با صدای بلند گفت : چی ؟ رژی ؟ .... زود باش زود باش سریع پاکش کن
از بس هولم کرد با روسری خودم لپشو پاک کردم و ناخوداگاه دستمو روی صورتش کشیدم تا پاک بشه که یهو متوجه شدم و سریع خودمو عقب کشیدم رسا هم به سمت اون دختره برگشت و گفت : ژیلا بهتره دیگه بری خونتون .... مگه من بهت نگفتم وسواس دارم ؟ تمام این رنگ و رژتو به من میزنی ؟
خب .... خب ببخشید عزیزم ... من و تو نداریم که تازه قراره با هم عروسی کنیم اون موقع که نمیتونی بگی وسواس دارم
حالا تا اون موقع .... فعلا برو خونتون
خیلی خب .... بداخلاق
بعد از رفتن ژیلا صدام کرد و گفت : زود باش حمومو اماده کن حالم داره از خودم بهم میخوره سریع باش
باشه
به طرف اتاقش رفتم و حوله و شامپیو و صابونای مخصوصشو براش گذاشتم اب گرم رو هم توی وان باز کردم که سر و کله اش پیدا شد بدون توجه به حضور من پیراهنشو دراورد و دکمه ی شلوارشو باز کرد و میخواست پایین بکشه که به خودم اومدم و چشمامو بستم صداشو شنیدم که گفت : زود باش همه ی بدنمو کیسه بکش دختره ی بیشعور همه ی میکروبشو داد به من
با احتیاط چشمامو باز کردم توی وان نشسته بود و داشت کف درست میکرد که گفت : تو چرا چشماتو میبندی ؟ مگه چیه ؟ بیا بدنمو کیسه بکش
با ترس و لرز گفتم : ب...ببخشید من اینکارو نمیکنم
چرا ؟
برم به رضا بگم بیاد ؟
با عصبانیت دستمو کشید و چون با شدت اینکارو کرد مجبور شدم روی سرامیک روبروی وان بشینم که گفت : تو از کی تا حالا با رضا اینقدر اخت شدی ؟ ..... در ثانی اون با این همه میکروب و خاک و خل بیاد منو کیسه بکشه ؟ زود باش دامنتو در بیار خیس شد این ادا اطوارا رو واسم درنیار
romangram.com | @romangram_com