#کنیزک_زشت_من_پارت_33
حدسش درست بود چون چند دقیقه بعد در سالن باز شد و رسا توی چهارچوب در پیدا شد ولی چون من پشت ستون نشسته بودم متوجه ی حضور من نشد به طرف مریم رفت و کیفشو دستش داد و و گفت : سلام .... اون دختره کجاست؟ حالش خوب بود ؟
بله اقا .... همین جاست
مریم خانم اشاره ای به سمت من کرد و رسا هم به طرف من چرخید با دیدن من از جا بلند شدم و گفتم : سلام
نگاه بی تفاوتی کرد و گفت : علیک سلام .... بیا تو اتاق من
و به طرف اتاق خودش رفت و من هم به طرف مریم خانم رفتم و گفتم : یعنی چی کارم داره ؟
هیچی بابا حتما میخواد باهات حرف بزنه دیگه نترس نمیخورتت
یه جورایی استرس داشتم اصلا این رسا شبیه رسایی که باهاش حرف میزدم نبود واسه همین بیشتر میترسیدم به هر حال به طرف در اتاقش رفتم چند تقه به در زدم و درو باز کردم اما به محض باز کردن چشام گرد شد پیراهنشو در اورده بود و همینجوری روی تختش نشسته بود همینطور روی سینه و بازوهاش زوم شده بودم که یهو به خودم اومدم و از اتاق رفتم بیرون که صداشو شنیدم : کجا رفتی ؟ بیا داخل
فک کردم حتما لباسشو پوشیده که دوباره وارد شدم ولی دیدم همینجوری نشسته این بار سرمو زیر اندختم و دیگه نگاهش نکردم که گفت : بیا بشین اینجا
به تخت و کنار خودش اشاره میکرد که گفتم : ممنون من راحتم ... شما بفرمایید
اما یهو دستمو کشید و بزور کنار خودش نشوندم از ترس به خودم میلرزیدم و اونم هیچی نمیگفت یه لحظه سرمو بلند کردم که دیدم با شیطنت بهم خیره شده اخمامو تو هم کشیدم و گفتم : چیه ؟ نگاه کردن داره ؟ خب بفرمایید چی میخواین بگین دیگه
خیلی پرروییا .... صدات زدم که بگم از این به بعد تو باید کارای منو بکنی ..... مگه نمیخوای بدهیتو پس بدی ؟ پس هر کاری من بخوام باید واسم انجام بدی در هر صورت من خریدمت دیگه .... اما عجب کنیزک زشتی خریدما ... یه بهتر از تو رو نداشتن؟
با حرص نگاش کردم که خنده ی بلندی سر داد و گفت : اخی بهت برخورد ؟ خب کنیزکی دیگه اونم از نوع زشتش ... خب کنیزک زشت حالا باید یه کاری واسم بکنه
با حرص نگاش کردم و گفتم : چیکار ؟
لباسامو دربیار خودم حوصله ندارم
با چشمهای گرد شده نگاش کردم که بدونم داره جدی میگه یا شوخی میکنه که دیدم واقعا جدیه منم گفتم : ل .... لباساتونو که خودتون دراوردین
کو ؟ فقط یه پیرهن دراوردم بقیه اشو زود دربیار میخوام برم حموم تازه اونجا هم باید بیای کیسه بکشی
romangram.com | @romangram_com