#کنیزک_زشت_من_پارت_30


یهو داد زد و در حالی که از عصبانیت قرمز شده بود و رگ گردنش بیرون زده بود گفت : این چیزاش به تو ربطی نداره فقط از الان به بعد من صاحب دخترتم

حالم داشت از خودم بهم میخورد این چند نفر داشتن سر من معامله میکردن و خودم هیچ نقشی توش نداشتم یهو رسا جلو اومد و دستمو گرفت و از اتاق کشید بیرون داشت کشون کشون منو با خودش میبرد مرجان هم تو حیاط ایستاده بود در اخرین لحظه لبخندی زد و دستی برام تکون داد منم به همراه رسا کشیده میشدم وارد کوچه شدیم یه ماشین مد بالا جلوی در پارک بود در جلو رو باز کرد و یه جورایی منو انداخت توی ماشین و درو قفل کرد و خودش هم سوار شد و سریع حرکت کرد من تا به اون شب رسا رو ندیده بودم یه جورایی از این حرکاتش میترسیدم در هر حال اون منو خریده بود و هر حقی در برابر من داشت ازش میترسیدم اما اون فقط به جلو خیره بود و اخماش به طرز وحشتناکی درهم بود وقتی بهش دقت کردم متوجه شدم واقعا پسر خوش تیپیه و به قول خودش کشته مرده هم باید زیاد داشته باشه اما نمیفهمیدم چرا اومد ؟ اصلا چرا من باید برای همچین ادمی مهم باشم ؟ ..... نمیدونم شایدم فقط محض کنجکاوی اومده .... ولی اخه فقط برای یه کنجکاوی 20 میلیون پول میده ؟

از این به بعد تو خونه ی من زندگی میکنی 0

صدای جذاب و پر صلابتی داشت یه جورایی ادمو وادار میکرد ازش حساب ببری یهو فریاد کشید و گفت : شنیدی چی گفتم ؟

ا...آره

خیلی خب .... پس باید اینم بگم که دیگه حق نداری به این خونه برگردی

چ....چرا اینکارو کردی ؟

نمیدونم .... خودمم هنوز نفهمیدم .... در هر حال من خریدمت پس هرچیزی من بگم همون میشه شیرفهم ؟

عصبانی شدم فک نمیکردم اینم مث بقیه باشه با تندی گفتم : بدهیت هر چی باشه میدم

خنده ای کرد و گفت : خب بده ..... 20 میلیون

نمیدونستم باید چی بگم یهو از دهنم دراومد و گفتم : تو خونه ات کار میکنم

لبخندی زد و نگام کرد و گفت : جدی ؟ چیکار میکنی ؟

از نگاهش خوشم نیومد یه جور بدی نگاه میکرد اخمی بهش کردم و گفتم : م....مستخدمی میکنم

من مستخدم دارم نیازی به تو نیس

پس ... پس هر کار بگی میکنم

واقعا ؟ خوبه

romangram.com | @romangram_com