#کنیزک_زشت_من_پارت_18
خوبه .... حالا برو شامتو بخور و بخواب عزیزم شب خوش
شب بخیر
********
یه شب همه خوابیده بودیم که صدای سرفه های شدید مادر بیدارم کرد بابا که مث خرس خوابیده بود تاثیر مواد بود و وقتی میخوابید سخت بیدار میشد رفتم بالا سر مادر دیدم نشسته و به شدت سرفه میکنه لیوان ابی براش اوردم و کنارش نشستم و پشتشو میمالیدم تا یه کمی اروم بشه ولی هر کاری میکردم بدتر میشد ازبس سرفه کرده بود صورتش به کبودی میزد ترسیده بودم که بالاخره سرفه اش قطع شد ولی یهو خون بالا اورد با چشمای گرد شده به لباس خونی مادر نگاه میکردم که از حال رفت تمام بدنم یخ زد نمیدونستم باید چیکار کنم فقط در اون لحظه تنها فکری که به ذهنم رسید خبر کردن بقیه بود با عجله از اتاق خارج شدم و به سمت خونه ی مرجان اینا رفتم درو محکم بهم میکوبیدم که بهو هادی جلوم ظاهر شد با رکابی و گرمکن بود و موهاش ژولیده بود با دیدن من چشاش گرد شد و گفت : چی شده ؟ این چه سر و وضعیه ؟
متوجه ی خودم نبودم که با تاب و شلوارک و موهای باز جلوش اومدم یعنی در اون موقعیت اصلا برام مهم هم نبود فقط تونستم با ایما و اشاره به در خونمون اشاره کنم با عجله به طرف خونه رفت و بعد از اون مینا خانم و مرجان هم اومدن و با دیدن حال من مینا خانم گفت : چی شده لیلی ؟
اشکام سرازیر شد و گفتم : مامانم
مامانت چش شده ؟
در همون لحظه هادی در حالی که مادرمو در اغوشش داشت گفت : مامان زنگ بزن مسعود بیاد دم در شیرین خانمو ببریم بیمارستان
باشه الان
مرجان کنارم اومد و دلداریم میداد و در همون حال مانتو و روسری و دامنی هم برام اورد که تازه اون موقع متوجه شدم دو ساعت با چه تیپی اونجا وایسادم چند دقیقه ای نگذشته بود که مسعود دوست هادی هم رسید و با عجله سوار شدیم و به طرف بیمارستان حرکت کرد توی راه تازه یادم افتاد با خودم پول ندارم گفتم : هادی صبر کن من پول نیاوردم
نمیخواد خودم اوردم .... مامانت بهوش نیومد ؟
نه نمیدونم چش شده
چی شد که اینجوری شد ؟
نمیدونم چند وقتیه همش سرفه میکنه چند باری هم خون بالا میاره گاهی هم خون دماغ میشد
هادی به فکر فرو رفت ولی مسعود گفت : حالا ناراحت نباش لیلی خانم حالش خوب میشه
بالاخره به بیمارستان رسیدیم و با برانکارد مادرمو داخل بردند چند تا دکتر و پرستار بالای سرش بودن و معاینه اش میکردن یه سرم بهش وصل کردن و یه امپول بهش زدن و بالاخره دکتره از اتاق اومد بیرون با عجله به طرفش رفتم و گفتم : چی شد اقای دکتر ... مادرم حالش چطوره ؟
romangram.com | @romangram_com