#کنیزک_زشت_من_پارت_16
بیخیال ... خب من برم تو اتاقمون یه کمی کار دارم الان هم که بابا نیست برم یه کمی تمیز کنم
باشه برو
وارد اتاقمون شدم و در واقع یه جورایی منتظر بودم که رسا زنگ بزنه هنوز چند دقیقه نگذشته بود که گوشی زنگ خورد شماره ناشناس بود مطمئن بودم که رساست نمیدونم چرا قلبم تند تند میزد من که هیچوقت برای هیچ چیزی هیجان زده نمیشدم و خونسرد بودم این بار دستام میلرزید ولی با این حال با ترس و لرز دکمه سبز گوشی رو فشار دادم هیچ صدایی از اون طرف به گوش نمیرسید تا اینکه گفتم : الو ؟
بعد از یه لحظه مکث صدای مردی گفت : سلام ... خودتی لیلی ؟
سلام اره
خوبی ؟
ممنون شما خوبی ؟
خنده ای کرد و گفت : شما کیه ؟
شما دیگه
من رسام شما نیستم
لحن شوخی داشت معلوم بود از اون پسرای شوخ و خوش مشربه تا چند دقیقه ای احوالپرسی میکردیم و حرف میزدیم که گفت : داری با گوشی مرجان حرف میزنی ؟
اره گوشی اونه ولی خط خودمه
بیا شرکت موبایلتو ازم بگیر
تعجب کردم : موبایل ؟ من اصلا موبایل نداشتم که دست تو باشه
خنده ای کرد و گفت : منظورم اینه که واست گرفتم بیا از من بگیرش
لازم نکرده شما پولاتو بذار تو جیبت خودم واسه خودم میخرم
romangram.com | @romangram_com