#کنیزک_زشت_من_پارت_115


با استرس وارد خونه شدم توی سالن داشت قدم میزد هیچکس هم نبود فقط مریم خانم کنارش ایستاده بود که تا نگاهش به من خورد گفت : بیا ببین .... اومد .... اینقدر عصبانیت نداره که

اما بدون توجه به اون با عصبانیت به طرف من اومد که همون موقع فرارو بر قرار ترجیح دادم میخواستم به طرف پله ها برم که از پشت لباسمو کشید ولی فقط تونست روسریمو دربیاره و دوباره بدو بدو از پله ها بالا رفتم اما هنوز دنبالم میدوید که گفت : دعا کن گیرت نیارم وگرنه میدونم چیکارت کنم ....

مگه چیکار کردم ؟ بیرون رفتن مگه گناهه ؟

واسه دیدن کی رفته بودی ها ؟

دیگه به اتاقم رسیدم و میخواستم سریع درشو ببندم ولی تیز تز از این حرفا بود خودش هم اومد داخل و درو پشت سرش بست و قفلش کرد کلیدش هم توی جیبش گذاشت و گفت : حالا مث بچه ی ادم بگو کدوم گوری بودی

نمیشد بگم کجت چون ناهید خانم گفت به رسا فعلا چیزی نگم واسه همین گفتم : رفته بودم یه سری پیش مرجان

خنده ای عصبی کرد وگفت : دِ .. داری دروغ میگی .... من به مرجان زنگ زدم

لبمو به دندون گزیدم که جلو اومد بازوهامو محکم گرفت اونقدر فشار میداد که صدای اخم دراومد صورتشو مقابل صورتم گرفت و گفت : راستشو بگو .... کدوم گوری رفته بودی ؟ ... رفته بودی عیاشی اره ؟ واسه چی بیرون ؟ خب همین جا خودم بهت حال میدم .... یا اینکه فک میکنی من بلد نیستم ؟ من خیلی خوب بل....

قبل از اینکه حرفشو تموم کنه یه تف تو صورتش انداختم که یهو دستشو بلند کرد و یه سیلی محکم تو گوشم خوابوند ..... برق از چشمام پرید مث دیوونه ها بلندم کرد و روی تخت خوابوندم و گفت : خیلی خب ... پس خودت هم دلت میخواد ....

مانتومو با یه حرکت تا پایین پاره کرد و دکمه هاش هر کدوم از یه طرف پرید بیرون خیلی عصبانی بود و مطمئن بودم یه بلایی سرم میاره میخواستم راستشو بگم ه فرصت نداد و سریع لبشو روی لبم گذاشت با ولع میبوسید و گاز میگرفت از عصبانیت داشت حرصشو رو من خالی میکرد مزه ی شور خونو احساس میکردم دستامو روی سینه اش مشت کردم که از خودم جداش کنم ولی جدا نمیشد موهاشو کشیدم که از روم بلند بشه ولی انگار اصلا احساس نمیکرد داشتم خفه میشدم هر چقدر تقلا میکردم کنار نمیرفت همه ی سنگینی بدنش روم بود بی توجه میخواست تاپمو دربیاره که یه لگد به جای حساسش زدم یه کم جدا شد که سریع از زیر دستشبلند شدم و گفتم : برو گمشو عوضی اشغال ..... ولم کن

یه گلدون کنار دستم بود سریع شکستمش و یه تیکه شیشه اشو برداشتم و گفتم : اگه جلو بیای .... بخدا رگمو میزنم

هنوز عصبانی بود ولی نگاهش به لبم بود یه مایع گرمو روی لبم احساس میکردم که گفت : سریع بگو کجا بودی ؟

بیمارستان

اخماشو در هم کرد و گفت : بیمارستان واسه چی ؟

ناهید خانم کارم داشت

چرا رفتی ؟ .... هان ؟ مگه من به تو اجازه دادم ؟

romangram.com | @romangram_com