#کنیزک_زشت_من_پارت_112
میگه من مث دخترشم
لازم نکرده مزاحم کسی بشی ..... در ضمن ناهید خانم بخاطر یه کم شباهتی که به دخترش داری ..... فک کرده میتونی جای دخترش باشی همین
تو چرا به مادرت حتی زنگ نمیزنی ؟
یهو با عصبانیت بلند شد و گفت : این مسئله به تو هیچ ربطی نداره فهمیدی ؟
از اشپزخونه بیرون رفت و بعد از چند دقیقه از خونه هم رفت که مریم خانم وارد شد و گفت : چی شد لیلی ؟ چرا اینطوری رفت ؟
هیچی .... فقط من یه کلمه گفتم چرا به مادرت یه زنگ نمیزنی ؟ اونم اینجوری کرد
عزیزم میدونی که به مادرش حساسه ... حتی نمیخواد اسمشو بشنوه پس نباید میگفتی
خب من میخوام اون با مادرش اشتی کنه
اون اینکارو نمیکنه .... خودتو خسته نکن
ولی من وادارش میکنم اینکارو بکنه
مریم خانم شونه ای بالا انداخت و گفت : راستی این چند وقت که نبودی اصلا خوب نبود ... رسا خیلی کسل بود حوصله ی هیچ کاری نداشت ... باورت میشه ؟ دیگه روزی 2 بار حموم نمیکرد نهایتش یه روز در میون حموم میکرد
واقعا ؟ با این وسواسش یه روز در میون حموم میرفت ؟
اره ... راستشو بخواهی به نظر من رسا خیلی عوض شده ..... من میدونم که تو میتونی بهش کمک کنی ..... اون باید از زندگی کسالت اور بیرون بیاد و تو استارتشو زدی ..... پس خودت هم تا اخرشو برو
ولی ..... ولی من که .... کاری نمیتونم بکنم
لبخند موذیانه ای زد و گفت : مطمئنی ؟
نمیدونم
romangram.com | @romangram_com