#کنیزک_زشت_من_پارت_107
همه بهش خندیدن که ناهید جون جعبه ای هم پری داد ولی جعبه ای اون یه دستبند بود به نازگل هم دقیقا کپی همونو داد به پسرا هم هر کدوم یه کادو داد تا رسید به رسا جعبه ای به دستش داد وقتی بازش کرد با یه ساعت طلایی روبرو شد و زیرش هم یه برگه گذاشته بود که رسا نگاهش کرد و اخماش تو هم رفت و گفت : ناهید جون این برای چیه ؟
ناهید خانم نگاهش کرد و با لبخندی گفت : خودت بهتر میدونی واسه چیه
ممنون ..... نیازی بهش نیس
و برگه رو کنار ناهید جون گذاشت یه لحظه چشمم بهش خورد یه چک 50 میلیونی بود که ناهید خانم گفت :این طلبته رسا جان
ناهید جان من هیچ طلبی از هیچکس ندارم این پولا که خودت میدونی برای من رقمی نیست ولی اون کسی که شما خودت میدونی دست من امانته همین امروز هم برمیگرده
زن عمو گفت : وا چرا رمزی حرف میزنین ؟ خب یه جوری بگین مام بفهمیم
چیزی نیس مهین جون .... بعدا با هم حرف میزنیم رسا جان
باشه
قرار بود عصر دوستای پیمان و بقیه هم بیان و کم کم تعداد مهمونا بیشتر شد و از حالت خودمونی دراومد هر کسی مشغول کاری بود بزرگترا واسه ی خودشون یه جا جمع شدن و جوونا هم همه تو سالن مشغول رقص و خوشحالی که پیمان جلو اومد و گفت : خب بانوی من افتخار یه دور رقصو به من میدی ؟ حالا که خوشگل کردی بهت اجازه میدم یه دور با خوشتیپ امشب برقصی
برو بچه ی گنده .... هم پام درد میکنه .... هم خسته ام
اخی .... باشه پس منم میرم با گرل فرندم میرقصم
یکی از خدمه که نمیشناختمش به طرفم اومد و یه لیوان شربت بهم تعارف کرد از بس تشنه ام بود یکی برداشتم دیگه شب بود ولی انگار مهمونی تمومی نداشت یه نفس خوردمش مزه اش یه جوری بود ولی توجهی نکردم یهو رسا کنارم اومد و کنار گوشم گفت : تو الان چه غلطی کردی ؟
چی میگی تو ؟ من که کاری نکردم .... عادت داری همیشه به من گیر بدیا
مشروب به اون قوی ای رو خوردی و نفهمیدی .... یعنی تو اینقدر خنگ شدی ؟
من ... من مشروب نخوردم که .... شربت بود
حوصله ندارم به بهانه ی اینکه حالت بد میشه بمونی .... زود باش برو لباستو بپوش بریم ... خودم به ناهید خانم میگم
romangram.com | @romangram_com