#کنیزک_زشت_من_پارت_106


همه خندیدن که مهران اروم کنار گوشمون گفت : و احتمالا تا اخر سال یکی تو بغلت هست

از خجالت گرمم شد و سریع ازشون دور شدم نمیدونم مهران چی تو گوشش گفت که رسای پررو هم قرمز شد و اروم یکی زد تو سر مهران همه با هم روبوسی کردن و عیدو تبریک گفتن که یهو زن عمو گفت : ایشالا امسال عروسی رسا و پری جون

بقیه هم گفتن انشالله

ته دلم خالی شد دیگه دلم نمیخواست تو اون جمع باشم میخواستم برم اشپزخونه که ناهید خانم گفت : کجا میری لیلی ؟

برم شیرینی بیارم

عزیزم اینجا هست ... بیا من قراره به همه ی بچه های فامیل عیدی بدم

کنارش رفتم که گفت : اول از همه امسال به لیلی خودم میخوام عیدی بدم

با تعجب نگاش کردم و گفتم : من ؟ برای چی من ؟

چون تو مث دخترمی .... و هیچ فرقی باهاش نمیکنی

یه جعبه ی مخمل سورمه ای دراورد و به طرفم گرفت وقتی بازش کردم چشمام از درخشش برق زد فک نمیکردم هدیه ای به این گرونی بخواد بده یه گردنبند طلای سفید بزرگ بود که از وسط تا کناره ها زنجیر قلبی شکل ادامه داشت گفتم : ناهید جون اخه ... این خیلی گرونه

این حرفا چیه قربونت برم ؟ مبارکت باشه عیدت هم مبارک

بغلش کردم و از ته دل بوسیدمش که گفت : حالا نوبت پریه ....

پیمان با اعتراض گفت : زن عمو قبول نیس تو فقط هوای دخترا رو داری

نه عزیزم من هوای همتونو دارم نوبت به نوبت ولی دخترا دل نازک ترن اول اونا .... تو که ماشالا گنده شدی دیگه این اداها چیه بچه ؟

زن عمو تکلیف منو معلوم کن من گنده ام یا بچه ؟

تو یه بچه ی ناز گنده ای

romangram.com | @romangram_com