#کنیزک_زشت_من_پارت_101


حتما ..... من خیاطی بلدم اگه یه پارچه ساتن داشته باشید یه سفره ی خوشگل درست میکنم

واقعا بلدی ؟

اره بلدم ....

عالی شد پارچه ی ساتن هم زیاد دارم

پس بسپارینش به خودم چون کارای تزیینی رو خوب بلدم

اقا مهرزاد : ببین خانم ... دخترمون واسه خودش یه پا هنرمنده و ما نمیدونستیم .... چی میشد مهرناز تو بودی ؟

حالت چهره ی ناهید خانم بهم خورد که به طرفش رفتم و در حالی که بغلش میکردم گفتم : مهرناز شما مطمئنا بهتر از منه

ناهید خانم نگاهم کرد و گفت : لیلی ؟ ..

بله ؟

یه چیزی رو میخواست بگه ولی اته پته میکرد که یهو گفت : میخوام ازمایش خون بدی

واسه چی ؟

تو خیلی شبیه منی .... میدونم شاید احمقانه باشه ولی از لحظه ی اولی که تو رو دیدم احساسم همش بهم میگه تو همون گمشده ی منی

لبخندی بهش زدم و گفتم : ناهید خانم من هیچ گذشته ی مشکوکی نداشتم از اولش هم تو فقر و بدبختی زندگی کردم فک نکنم تا حالا تو عمرم پامو همچین جاهایی گذاشته باشم چه برسه به اینکه بچه ی گمشده ی شما باشم

به طرف اشپزخونه رفتم و چند تا چای ریختم و برگشتم ناهید خانم هنوز م ناراحت بود که گفتم : ناهید جونم گریه نکنیا .... ببین اقا مهرزاد هم ناراحت میشه .... شما که نمیخوای اقا مهرزاد ناراحت بشه مگه نه ؟

لبخندی زد که اقا مهرزاد در اغوشش گرفت و پیشونیشو بوسید معلوم بود که هنوز هم به هم عشق میورزن

ناهید : در هر حال من دیگه اجازه نمیدم تو بری .... اصلا تصمیم گرفتم تو رو به فرزندخوندگی قبول کنم

romangram.com | @romangram_com