#کلاغ_پر_گنجشک_پر_پارت_68


- ببخشید مامان جان، من حالم خوبه میرم سرکار شما اصلا نگران نباش... دایی علی خیلی هوام رو داره.

سرفه ای خشک می کند که تاب نمی آوردم و تردید وشک لبم باز می شود.

- مامان مریض شدی؟

الهی بمیرم که اینقد دل نگرون من ِ خاک برسری.

تشرش هم جان می دهد بر تن ِ خسته ام.

_ زبونتو گاز بگیر بچه!

چیزی نیست فقط سرماخوردم نگران نشو... ارغوان مادر گفتی میری سرکار، کارت چیه؟

راضی هستی؟

لبم رامی گزم تا رسوای او نشوم.

- شرکت چرم کیف وکفش... کارمم طراح این چیزام... حقوقش خوبه شما نمی خواد پول بفرستی... فقط مامان شماره حساب بفرست برام تا گاه گداری برات کمی پول بفرستم.

صدایش آرام و گرفته از تلفن به گوش می رسد.

_ نمی خواد مادر توخوب باشی من راضیم، نگران خرج و مخارجت بودم که خداروشکر میری... ولی ارغوان تورو به روح بابات قسم مراقب خودت باش خودت می دونی که توی ده حرف زیاده واسه نقل مجلس... مامان مراقب آبروی خودت باش، باشه؟

لبخندم تلخ اما عمیق و پاک بود.

- چشم عزیز دل ارغوان.

هردو با غم ازهم خداحافظی می کنیم و تا به خودم می آیم دستمالی جلویم قرار می گیرد و من ِ مات کیارشی هستم که میخ چشم هایم بود و ایستاده بالای سرم.

هول کرده و باشتاب بلند می شوم و شرمنده گویان لب هایم تکان می خورد.

- ببخشید ببخشید قربان... مادرم بود... نگران و دلواپسمه خواستم نگران نشه من... من منظوری نداشتم کہ...


romangram.com | @romangram_com