#کلاغ_پر_گنجشک_پر_پارت_66


_ یه نگاه بنداز ببین اگه ایرادی نداره و حساب هاش بهم می خوره همه رو یک جا لیست کن و بهم بده.

نگاهم به رقم های درشت روی فاکتورها بود اگه خیربازی در نیاورم از بسش برمی آمد.

مشغول شدم و بدون حتی ذره ای تکان دادن سرم غرق کارشدم و تا به خودم بیایم تمام ارقام و اسناد را لیست و بسته بندی کردم و جلوی هرکدام میزان سود دهی و نزول



دهی ( ضرر و کم بود حساب درآمد) را جلوی هرکدام با تیک مشخص کرده ام و باگرفتنشان ازجایم برمی خیزم و شمرده به سمت ریئس می روم و با توضیح موجهی وتکمیلی همه را بازگو می کنم و درآخر دست به پیشانی می گیرم تانگاهم به یک ونیم می خورد چشم هایم گرد و دهانم نیمه باز می شود.

لبخندحرص دراری می زند و زمزمه می کند.

_ نیم ساعت تایم رو جبران کردی لازم نیست بمونی حالا هم برو ناهار.

چشم هایم از لحنش لوچ می شود و بی حرف باقدم های پرشتاب ازاتاقش خارج می شوم و مشت هایم قفل هم شد و نجوا کردم.

- امروز دیرم شد و نتونستم حتی صبحونه بخورم ولی مهم نیست ناهار که هست.

باچهره بی تفاوت وارد آبدارخانه می شوم و غذایم را گرم می کنم و خورتش رانیز جدا.

دلم می خواست کارش را تلافی کنم اما با فکر اینکه او حق دارد و ریئس است خود را توجیح کردم و مشغول شدم.

این بار نمی خواستم مهربانی کنم اما مگر دل ِ بی رحمم کوتاه می آمد دائم گوشزد می کرد که او نیز گرسنه است و ناهار ندارد.

لقمه ام را نجویده بلعیدم و بشقاب راتمیز آب کشیدم و برایش برنج و کنارخورشت کشیدم و همراه مقدار کمی سالاد و سُسی که فراموشم شد برداشتم.

گوشه لبم بالا رفت.

_ سالاد بی سُس رو می خوره یعنی!؟

بی خیال شانه ای بالا انداختم و همه را همراه یک لیوان بزرگ آب سرد روی سینی قرار دادم و از آبدارخانه خارج شدم و باچندتق وارد شدم.

نگاهش این بار رنگ عجیبی گرفت که ناخوانا بود.


romangram.com | @romangram_com