#کلاغ_پر_گنجشک_پر_پارت_65

_ امروز نیم ساعت دیر کردی، چطور می خدای جبران کنی ها؟

لبم را می گزم و سرم را پایین می اندازم که باز نعره اش گوش فلک را کِر می کند.

_ مگه باتونیستم سرت و بده بالا... دختره خیرسر.

بغضم می گیرد و سرم با چشمانی تر بالا می گیرم و منتظر ادامه حرفش می شوم.

دستی داخل موهای لِخت و خوش حالتش می کشد و از جایش برمی خیزد و باچندگام به سمتم نزدیک شد و هربار باهرقدمش نبض قلبم را در مشتش فشار می داد.

تا بهم رسید از بازویم گرفت و تکان محکمی می دهد و باحرص آکنده ازخشم لب می زند.

_ وقتی بهت میگم سرت و بالا بگیر بگوچشم و هی ننداز پایین اون سره بی صاحابتو.

مدهوش عطرش می شوم اما نهیب به خودم در دل به خودم اخم می گیرم.

صدایش زمزمه وار می رسد به گوش هایم.

_ منکه هنوز چیزی نگفتم که اخم کردی!

جالبه جای اینکه من ناراحت باشم خانوم ناراحته!

تا می خواهم از سوتفاهم درش بیاورم دستش را بالا می برد و انگشتش با خشم تکان می دهد.

_ دفعه بعد هیچ عذر و بهانه ای قبول نیست امروزم بخاطر دیراومدنت باید یک ساعت جورکش بدی شیرفهم شد؟

لبم را باحرص گازمی گیرم و سرم را مختصرتکان می دهم و همزمان جوابش را از میان راه می دهم.

- چشم قربان.

کلافه عقب گرد می کند.

_ می تونی بری سرجات.

پشت میزم با دلی لرزان و پاهای بیجون می نشینم و فاکتورهای که روی میزم بود را از نظر می گذارنم، صدایش قوی اما آرام آمد.

romangram.com | @romangram_com