#کلاغ_پر_گنجشک_پر_پارت_58
نگاهی به آبیموه دستش می اندازم اما دستم توان ندارد و می لرزد، وقتی دستان لرزانم را می بیند پوف کلافه ای کشید و خودش نی را درون آبمیوه قرار می دهد و جلوی لب هایم نگه می دارد.
باشرم کمی ازش می چشم.
خنکی و شیرینی اش به جانم، جان تازه ای می بخشد و با ولع همراه را سرمی کشم.
تا نگاهم بالا می رود متوجه نگاه خیره ووخاصش می شوم، شرم دخترانه ام زیرپوستی هویدا شد و سربه زیرتشکری می کنم که سری تکان می دهد.
_ خوب، بهترشدی بریم که دیرشد.
چشمی می گویم وپشت سرش باقدهای آرام می روم او نیز مراعات حالم را می کند که استوار و شمرده گام می برمی دارد.
تایم ناهار که می رسد ژاله هم کیفش را برمی دارد و از شرکت خارج می شود.
با احتیاط درب دفترمدیریت را می زنم که صدای آرامش میاد.
_ بیا توارغوان.
از کجا می داند را تازه می فهمم مرا از دروبین ها می بیند.
لبم را از زیر می گزم و باشرم و چهره ای گلگون شده در را باز می کنم و سینی غذا را می گذارم که سوالی باچشمان نافذش خیره ام می شود.
آب دهان را می بلعم و نجوا می کنم.
- اگر چیزی نخورین و گرسنه بمونین زخم معده تون اود می کنه و باعث فشار عصبی روی گیجگاهتون می شه و ...
_ خوب همه حرف ها درست، این و برای من آوردی؟
لبم را جمع می کنم و همزمان سری تکان می دهم.
romangram.com | @romangram_com