#کلاغ_پر_گنجشک_پر_پارت_56


- ارغوان یکتا

لبش را زیردندان گزید و سری تکان داد.

_ ارغوان ؟...

خُب ارغوان امروز باید شش دانگ حواست توی جلسه باشه و بعضی از بحث هارو نُت برداری کنی، مشکلی نیست؟

سرم را به آرامی تکان می دهم و نه آرامی زیرلب زمزمه می کنم که خوبه ای نثارم می کند.

پشت همان میزم می نشینم و باقی پرونده دیروز را بادقت مطالعه می کنم تا ملکه ذهنم شود.

باهشدار زنگ ساعت مچی ام نگاهم به ساعت که ده صبح رانشان می دهد خورد.

لبم را جمع می کنم و ازجایم بلندمی شوم وبه آرامی با اجازه ای می گویم و از دفتر خارج می شوم و عازم ِ آبدارخانه می شوم.

طبق دیروز قهوه را آماده کردم اما این بار کمی غلیظش کردم همراه پیاله کوچک شکر سینی را برداشتم و بدون در زدن واردشدم و روی میز گذاشتم بدون هیچ نگاهی به او دوباره به جایم برگشتم.

سکوت همه را فرا گرفته بود و حتی دیگر صدای لمس دستانش به کیبورد روهم حس نمی شد.

ازجایش بلندشد و به سمت همان نمای شیشه پشت سرش رفت و باز خیره بیرون شد و گاهی هم ازقهوه اش مره می کرد.

بی وقفه و بدون سربلندکردن تمام برگه ها و نکات ریز را از بِرشدم و با اتمام پرونده تمام تنم شد" آخیش" آرامی و طبق عادت کش و قوس دادن به کمرم که چندین ساعت خم شده بود.

تا از جایم بلندشدم اورا جدی در حال ور رفتن با کامپیوتر مخصوصش دیدم.

باقدم های شمرده شده آرام سمتش گام برداشتم و زمزمه زیرلبیم باعث شد سرش راسمتم سوق دهد.

- تموم شد قربان؟

لبخندمحوی زد و سرش را تکان می دهد و به ساعت اشاره می کند.

_ فعلا برو ناهار تابعدا باهم بریم سالن مُد.


romangram.com | @romangram_com