#کلاغ_پر_گنجشک_پر_پارت_52
سرش را سمتم کج کرد.
_ فایل هارو داخل کامپیوترم ذخیره کن بعد انتقال بده به پوشه اصلی یعنی پاور.
سری تکان می دهم و سمت میزش می روم بدون نشستن همه کارهایی را گفته بود انجام می دهم و زمزمه می کنم.
- تمام شد.
سری تکان می دهد.
_ فندک؟
متعجب روی میز را جستجو می کنم تا بلاخره زیر برگه پیدا می کنم و به سمتش قدم بر می دارم.
سیگاری از درون جیبش در می آورد و فندک را از دستم می گیرد و به فیلترش آتیش می زند.
مانده بودم چکار کنم که زودتر لب زد.
_ یک پوشه آبی اونجاست برو بادقت همه رو بخون واست لازمه.
چشمی می گویم و پوشه آبی را از میان خرت وپرت ها پیدا می کنم و پشت همان میزی که لپ تاب بود نشستم و بادیدن انبوهی از برگه ها آه از نهادم بیرون گشت و یکی یکی همه را بادقت می خواندم.
باصدایش از سربرگه ها بلند کردم و دستی به چشم هایم کشیدم.
_ ساعت دو وچهل دقیقه است من راس سه ازت قهوه می خوام.
تند بلند می شوم و با اجازه خارج می شوم و سریع آب راجوش می کنم و دانه هاقهوه را مانندصبح دم می کنم و آماده توی مک لیوانش می ریزم و می روم.
تا جلوی میزش قرار می دهم نجوا می کند.
_ سه دقیقه دیر شد.
لبم را می گزم و شرمنده جوابش را می دهم.
romangram.com | @romangram_com