#کلاغ_پر_گنجشک_پر_پارت_5
خودت خواستی اینطوری بشه، بهتره بله رو بگی وگرنه هرکی اومد میدم بری حتی اگه طرفت یه آدم پیرو دم گور باشه!
پس عاقل باش و این پسر رو نپرون که گیسات دونه به دونه آتیش می زنم فهمیدی؟
با رعب و وحشت خودی خودم مچاله شدم که فریادگوش خراشی برسرم کشید:
باتوام فهمیدی؟
سرم رو چندبار تکان دادم که یک دفعه با دستش فکم رو ازحصار دست هایم بیرون کشید و زل زد به چشم هایم:
اگه خریت کنی کاری می کنم از زندگی ساقط بشی هم تو هم اون مامان ِ زبون نفهمت!
خدایا دردم را به کی بگم.
با مادرم دیگر چه کار داری مردک ناحسابی!؟
لب های خشکم رو با زبان ترکردم.
- باشه، به مادرم کاری نداشته باش، من... من قبول می کنم تو فقط با اون کاری نداشته باش.
یک دفعه رهایم کرد و خنده ای ناجوان مردانه ای سراند و با تکان دادن انگشتش به سمتم از اتاقک خارج شد.
هق هق هایم از سرگرفته شد و تاب بی قراریم دوبرابر کشت.
نفس هایم بریده بریده شدند که باز درب اتاقک گشوده شد، این بار بی خیال عالم و آدم شدم و قدری با دلم خلوت کردم که صدای گرفته و خشدار مادرم رو شنیدم:
ارغوان مادر؟
سرم را سمتش متمایل کرده ام و هوم کشداری تحویلش دادم که لبخندتلخی زد ولب فرو بست.
_ مامان رقیه اومده برای بند انداختنت، با این صورت که نمیشه برو یه آبی بزن و بیا که خیلی وقته سرپایه ِ بنده خدا.
چشمی زمزمه کردم و دستم روبه زانوهایم چسباندم و "یاعلی" گویان ایستادم و بی حرف از اتاقک خارج شدم.
از پله های چوبی پایین می رفتم و نگاهم سنگین پایین انداختم و به سمت شلنگ حیاط پاتند کردم.
romangram.com | @romangram_com