#کلاغ_پر_گنجشک_پر_پارت_49
_ شایدشگردته با چهره مظلوم بیای و اما گرگ بری... جالبه حتی تیپتم که رسمیه اما...
سکوت کرد و من باشرم رم زیرانداختم.
_ متاسفم آقای نیک زاد من قصد بدی نداشتم خوب من...
نمی دونستم چی بگویم تا بهم ریش نداشته ام نخند.
دستش را بالا تکان می دهد.
_ دیگه تکرار نشه خوشم نمیاد کسی بهم زل بزنه، درضمن تو منشی شخصی منی میدونی که وظایفت و؟
سرم آرام تکان می دهم.
- دقیق نمی دونم اما دایی یک چیزهای گفت مثل همین قهوه آماده کردن و رسیدگی به کارهاتون اینا.
دستی بهم کوبید.
_ واو براو...
یک دفعه از جاش بلندشد و باچندقدم نزدیکم شد که ناخودآگاه دوقدم عقب رفتم.
پوزخندناجوری زد و یک دور کامل دورم چرخید و سپس جلویم ایستاد و مرموز لب زد.
_ یک اشتباهت کافیه تا سرتو به باد بدی... بهتره جدی و بی حرف و حدیث به کارهای خودت برسی و اما کارهای تو...
یک: همیشه قهوه ام سر ساعت ده وربع روی میز باشه و همینطور ساعت سه عصر.
دو: بی انضبانتی مطلق ممنوع و اخراج
سه: خاله زنک بازی دغدغنه.
romangram.com | @romangram_com